Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (43 milliseconds)
English
Persian
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
Search result with all words
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
finance
بودجه چیزی را تهیه کردن
financed
بودجه چیزی را تهیه کردن
finances
بودجه چیزی را تهیه کردن
financing
بودجه چیزی را تهیه کردن
preparative
تدارکی مربوط به تهیه کردن چیزی
Other Matches
skeletonizer
تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
laying up
تهیه کردن سر پل دریایی تهیه سرپل ساحلی
quadruplication
تهیه چیزی درچهارنسخه
copied
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copy
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copying
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copies
تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
purveying
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveyed
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purvey
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
purveys
تهیه کردن سورسات تهیه کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
purvey
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveying
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveys
تهیه اذوقه تهیه سورسات
purveyed
تهیه اذوقه تهیه سورسات
schematize
بصورت برنامه دراوردن طرح یا نقشهای تهیه کردن ابتکار کردن
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
castellation
تهیه استحکامات تدافعی سنگربندی کردن مستحکم کردن
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
catering
تهیه کردن
processes
تهیه کردن
catered
تهیه کردن
administered
تهیه کردن
process
تهیه کردن
cater
تهیه کردن
prepare
تهیه کردن
administers
تهیه کردن
blends
تهیه کردن
prepares
تهیه کردن
preparing
تهیه کردن
blend
تهیه کردن
procure
تهیه کردن
procured
تهیه کردن
caters
تهیه کردن
administer
تهیه کردن
procures
تهیه کردن
procuring
تهیه کردن
provision
تهیه کردن
administering
تهیه کردن
provide
تهیه کردن
supplying
تهیه کردن
affords
تهیه کردن
affording
تهیه کردن
afforded
تهیه کردن
supplied
تهیه کردن
to find in
تهیه کردن
supply
تهیه کردن
afford
تهیه کردن
provides
تهیه کردن
back up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
orchestrating
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
back-up
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
enable
تهیه کردن برای
processes
تهیه و تولید کردن
harnessed
اشیاء تهیه کردن
to lay in a stock
موجودی تهیه کردن
harness
اشیاء تهیه کردن
effigy
تمثال تهیه کردن
extemporize
فورا تهیه کردن
effigies
تمثال تهیه کردن
process
تهیه و تولید کردن
enabled
تهیه کردن برای
triplicate
در سه نسخه تهیه کردن
conserved
کنسرو تهیه کردن
harnessing
اشیاء تهیه کردن
conserve
کنسرو تهیه کردن
conserves
کنسرو تهیه کردن
gets
تهیه کردن فهمیدن
whomp up
بسرعت تهیه کردن
get
تهیه کردن فهمیدن
conserving
کنسرو تهیه کردن
extemporizes
فورا تهیه کردن
extemporized
فورا تهیه کردن
bills
تهیه کردن صورتحساب
extemporising
فورا تهیه کردن
extemporises
فورا تهیه کردن
extemporised
فورا تهیه کردن
bill
تهیه کردن صورتحساب
extemporizing
فورا تهیه کردن
getting
تهیه کردن فهمیدن
enables
تهیه کردن برای
program
برنامه تهیه کردن
preparation
تهیه کردن اتش
prearrange
قبلا تهیه کردن
preparations
تهیه کردن اتش
funded
تهیه وجه کردن
quadruplicate
در چهارنسخه تهیه کردن
programme
برنامه تهیه کردن
fund
تهیه وجه کردن
programmes
برنامه تهیه کردن
programs
برنامه تهیه کردن
enabling
تهیه کردن برای
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
drafts
تهیه کردن پیش نویس
scabble
زمخت وناصاف تهیه کردن
circumstantiate
امارات لازمه را تهیه کردن
aminister
تهیه کردن بکار بردن
to serve the city with water
اب برای شهر تهیه کردن
to raise funds
تهیه وجه یاسرمایه کردن
drafted
تهیه کردن پیش نویس
to provide for old age
برای پیری تهیه کردن
bosses
نقش برجسته تهیه کردن
bossed
نقش برجسته تهیه کردن
bossing
نقش برجسته تهیه کردن
boss
نقش برجسته تهیه کردن
to draw up
تهیه کردن درصف اوردن
mush
حریره اردذرت تهیه کردن
handwrite
نسخه خطی تهیه کردن
draft
تهیه کردن پیش نویس
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
revictual
دوباره غذا یا خواربار تهیه کردن
financing
علم دارایی تهیه پول کردن
financed
علم دارایی تهیه پول کردن
finances
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
علم دارایی تهیه پول کردن
develop
توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
munition
تدارکات جنگ افزار تهیه کردن
develops
توسعه دادن وضعیت تهیه کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
mekeready
تهیه واماده کردن فرم وصفحه و گراور
mekeready
وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
formulation
تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
finance
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
procurement
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
financing
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financed
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
finances
درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
bookings
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
booking
نام نویسی و تهیه پرونده برای افراد ثبت نام کردن بلیط رزرو کردن
furnish
مزین کردن تهیه کردن
furnishes
مزین کردن تهیه کردن
furnishing
مزین کردن تهیه کردن
put out
تهیه کردن اشفته کردن
make
تهیه کردن طرح کردن
To make reservations. To book seats.
جا تهیه کردن ( رزرو کردن )
makes
تهیه کردن طرح کردن
to draw out
تهیه کردن طرح کردن
map compilation
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
projection print
روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
projection
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projections
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
code
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
phototostat
رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
mapping
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com