Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (38 milliseconds)
English
Persian
to make something
چیزی را درست کردن
Search result with all words
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
Other Matches
matter of fact
<idiom>
چیزی واقعا درست باشه
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
make good
<idiom>
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
perfecting
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfects
ساختن چیزی که کاملا درست است
perfected
ساختن چیزی که کاملا درست است
authenticate
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticating
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticated
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
authenticates
بیان آنکه چیزی صحیح و درست است
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
manufactures
درست کردن
corrects
درست کردن
indite
درست کردن
fashions
درست کردن
fashioning
درست کردن
fashioned
درست کردن
fashion
درست کردن
gulleys
درست کردن
gullies
درست کردن
gully
درست کردن
makes
درست کردن
concoct
درست کردن
to set to rights
درست کردن
builds
درست کردن
to set in order
درست کردن
concocted
درست کردن
correcting
درست کردن
manufactured
درست کردن
to erect into
درست کردن از
weaves
درست کردن
weave
درست کردن
to get up
درست کردن
clean
درست کردن
cleaned
درست کردن
fabricating
درست کردن
fabricates
درست کردن
fabricated
درست کردن
cleanest
درست کردن
fabricate
درست کردن
manufacture
درست کردن
cleans
درست کردن
correct
درست کردن
make up
درست کردن
set right
درست کردن
to fix up
درست کردن
to set
درست کردن
shape
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
adapt
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
fettle
درست کردن
shapes
درست کردن
fix up
درست کردن
redd
درست کردن
trims
درست کردن
buildings
درست کردن
concocts
درست کردن
make
درست کردن
concocting
درست کردن
build
درست کردن
trim
درست کردن
to sct aright
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
trimmest
درست کردن
set in order
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
scrambled
املت درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
scrambles
املت درست کردن
scramble
املت درست کردن
ponds
حوض درست کردن
scrambling
املت درست کردن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
image erection
درست کردن تصویر
reconditioned
دوباره درست کردن
pond
حوض درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
railroads
پاپوش درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
exacted
تحمیل کردن بر درست
to mill flour
ارد درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
die sink
خزینه درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
team
دسته درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
hedges
خاربست درست کردن
hedged
خاربست درست کردن
re form
دوباره درست کردن
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
dresses
درست کردن لباس
dress
درست کردن لباس
manipulates
با استادی درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
to toss up
زود درست کردن
manipulates
با دست درست کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
teams
دسته درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
strike off
بی زحمت درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
reconditions
دوباره درست کردن
monitor
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitored
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
agrees
ترتیب دادن درست کردن
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
top a gap
رخنهای راگرفتن درست کردن
to put up
زنانه درست کردن جادادن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
geometrize
با قواعد هندسی درست کردن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
spells
املاء کردن درست نوشتن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
he is blowing glass
شیشه را با فوت درست کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
spell
املاء کردن درست نوشتن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
vault
گنبد یاطاق درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com