Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
indicator
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
Other Matches
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
modelled
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
model
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
simulations
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
pendant
سر ترنج
[کلاله]
[سر ترنج را به طرح های دوران صفویه نسبت می دهند و معمولا نقشی از ترنج مرکزی را نشان می دهد و به صورت های مختلف هندسی، بیضی شکل، دایره ای و چند ضلعی بافته می شود.]
static
چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
flag
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flags
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
application
معمولا به صورت نوشته
applications
معمولا به صورت نوشته
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
real time
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
quiescent
وضعیت فرآیند یا مدار یا وسیله وقتی که هیچ سیگنال ورودی اعمال نشده باشد
recognition
فرآیند تشخیص خط وط یا نشانه ها یا الگو ها به صورت نوری
sensor
وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
flowchart
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
flow diagram
نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
statement
صورت وضعیت
statements
صورت وضعیت
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
mark condition
وضعیت نشان
noisy mode
رقم معمولا غیرصفر که هنگام نرمالسازی عدد اعشاری در صورت وجود اختلال به آن اضافه شود
credit notes
صورت وضعیت اعتباری
provisional statement
صورت وضعیت موقت
credit note
صورت وضعیت اعتباری
balance
موازنه صورت وضعیت
monthly statement
صورت وضعیت ماهیانه
financial statement
صورت وضعیت مالی
balances
موازنه صورت وضعیت
discharge indicator disc
دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
summary of monthly statement
خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
status board
تابلوی نشان دهنده وضعیت
situation map
نقشه نشان دهنده وضعیت جنگ
heads up display
وسیله نشان دهنده وضعیت مسیر پیشروی
plain weave
بافت ساده زیر و رو
[معمولا قسمت گلیم بافت فرش را به این صورت می بافند.]
panel
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشان دهندههای وضعیت
logic
قطعه آزمایش که وضعیت منط قی قط عات یا مدارها را نشان میدهد
panels
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشان دهندههای وضعیت
stated
وضعیت چیزی
stating
وضعیت چیزی
state-
وضعیت چیزی
state
وضعیت چیزی
states
وضعیت چیزی
switched
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switches
وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
desktop
میله وضعیت که معمولاگ در امتداد دکمهای از صفحه ویندوز نشان داده میشود
backgrounds
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
exit
در DOS-MS دستور سیستم برای توقف و ترک زیر فرآیند و بازگشت به فرآیند اصلی
exits
در DOS-MS دستور سیستم برای توقف و ترک زیر فرآیند و بازگشت به فرآیند اصلی
background
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
control rocket
راکت کوچکی که در صورت لزوم روشن شده و وضعیت یا سرعت فضاپیما را تصحیح میکند
artificial horizon
یکی از الات اصلی کابین خلبان که وضعیت هواپیما را نسبت به افق نشان میدهد
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
messages
پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
message
پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
cycle
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
reading wand
دستگاهی که نشان ها و کدهارا به صورت نوری درک میکند
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
on screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
on-screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
charted
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
bar graph
گرافی که مقادیر در آن به صورت میلههای افقی و عمودی نشان داده میشود
chart
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
charting
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
hertz
واحد فرکانس SI که به صورت تعداد سیکل ها در ثانیه نشان داده می شوند
charts
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
bar chart
گرافی که مقادیر در آن به صورت میلههای افقی و عمودی نشان داده شده اند
histogram
گرافی که روی آن مقادیر به صورت میلههای افقی و عمودی نشان داده می شوند
charts
گرافی که در آن مقادیر به صورت میلههای عمودی و افقی با طول و پهنای مختلف نشان داده می شوند
charting
گرافی که در آن مقادیر به صورت میلههای عمودی و افقی با طول و پهنای مختلف نشان داده می شوند
charted
گرافی که در آن مقادیر به صورت میلههای عمودی و افقی با طول و پهنای مختلف نشان داده می شوند
chart
گرافی که در آن مقادیر به صورت میلههای عمودی و افقی با طول و پهنای مختلف نشان داده می شوند
epitomises
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize
صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising
صورت خارجی به چیزی دادن
representations
عمل نشان دادن چیزی
representation
عمل نشان دادن چیزی
indication
علامت یا چیزی که نشان دهد
to jump at something
[colloquial]
به چیزی واکنش نشان دادن
tabled
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tables
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
tabling
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
diagrams
رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
diagram
رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
demonstrates
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating
نشان دادن نحوه کار چیزی
do a job on
<idiom>
بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
demonstrated
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrate
نشان دادن نحوه کار چیزی
dotting
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot
در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
greeked
نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
demonstrations
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
direction
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
demonstration
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demo
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
stat
[on something]
واقعیت ها به صورت اعداد
[مربوط به چیزی]
[اصطلاح روزمره]
show one's (true) colors
<idiom>
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
graphical
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
marks
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
zero wait state
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
transform
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
hartley
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
asynchronous
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
step frame
استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
hard sectoring
می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
reach out with an olive branch
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
simple network management protocol
سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
horizontal
میلهای در پایین پنجره که نشان میدهد صفحه پهن تر از پنجره است . کاربر میتواند به صورت افق در صفحه حرکت کند و این میله را بکشد
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
to react to something
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
to respond to something
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
to inlay gems in anything
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
ordinarily
معمولا"
normally
معمولا"
in an ordinary way
معمولا
pipe
معمولا
usu
معمولا
as a rule
معمولا
usually
معمولا
generally
معمولا
piped
معمولا
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
one for one
معمولا اسمبلر
halt
معمولا با روشهای خارجی
halts
معمولا با روشهای خارجی
at large
به طور کلی
[معمولا]
as a rule
<idiom>
معمولا ،طبق عادت
normally closed contact
اتصال معمولا بسته
normally open contact
اتصال معمولا باز
halted
معمولا با روشهای خارجی
phosphor
معمولا اشعه الکترونی
four address instruction
معمولا: محل دو عملوند
deposition
فرآیند پوشاندن
flow diagram
شرح فرآیند
decaying
فرآیند سیگنال
regulating
کنترل فرآیند
regulates
کنترل فرآیند
decayed
فرآیند سیگنال
regulate
کنترل فرآیند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com