Dictiornary-Farsi | کادر تصویر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
image shape	کادر تصویر


Other Matches

cadres	کادر
cadre	کادر
images	سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crops	کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped	کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
image	[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
tweening	محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
crop	کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
active federal service	قسمت کادر
active	یکان کادر
active federal service	خدمت کادر
regular officer	افسر کادر
active duty	ارتش کادر
active army	ارتش کادر
regular	ارتش کادر
commissioned officer	افسر کادر
technical personnel	کادر فنی
active	نظامی کادر
active officer	افسر کادر
commissioned officers	افسر کادر
dimensioning	کادر بندی
regulars	ارتش کادر
frame	قاب کادر
pictured	آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture	آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures	آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing	آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobats	که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
video	متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed	متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing	متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos	متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat	که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
image	[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images	تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
regular	پرسنل کادر منظم
regular army	ارتش کادر ثابت
active duty	خدمت کادر ثابت
regulars	پرسنل کادر منظم
standing army	ارتش کادر ثابت
active officer	افسر کادر ثابت
key personnels	کادر اداری اصلی
carreer personnel	پرسنل کادر ثابت
flicker	تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered	تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickers	تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization	جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
cadres	افسر یا درجه دار کادر
cadre	افسر یا درجه دار کادر
lossless compression	روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshes	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
auto	الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshed	بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos	الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
persistence	مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext	روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing	تصویر خطی تصویر مدادی
tracing	تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracings	تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic	تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
background	تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds	تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
images	نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube	لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan	ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
image formation	تولید تصویر تصویر
active army	ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
scan	درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned	درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans	درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
chargeable accessions	استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
cadre strength column	ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
picturing	تصویر
pictured	تصویر
delineation	تصویر
picture	تصویر
pictures	تصویر
image line	خط تصویر
imagery	تصویر
portrayals	تصویر
ikons	تصویر
portraits	تصویر
icons	تصویر
illustrations	تصویر
icon	تصویر
illustration	تصویر
portrayal	تصویر
skewing	تصویر کج
skew	تصویر کج
skews	تصویر کج
projection	تصویر
projections	تصویر
vignette	تصویر
grating	در تصویر
afterimage	رد تصویر
gratings	در تصویر
vignettes	تصویر
shapes	تصویر
image	تصویر
images	تصویر
likenesses	تصویر
scenography	تصویر
likeness	تصویر
shape	تصویر
portrait	تصویر
virtual image	تصویر مجازی
scanned image	تصویر پوشیده
roentgenogram	تصویر رونتگن
video generator	مولد تصویر
radiographs	تصویر رونتگن
picture screen	صفحه تصویر
tear out	پارگی تصویر
radiograph	تصویر رونتگن
retinal image	تصویر شبکیه ای
tablature	تصویر نقاشی
picturesque	شایان تصویر
illustrations	تصویر عکس
reverse image	تصویر وارونه
real image	تصویر حقیقی
card image	تصویر کارت
picture tube	لامپ تصویر
picture signal	سیگنال تصویر
composite video	تصویر ترکیبی
picture signal	علامت تصویر
direct video storage tube	نگاهدارنده تصویر
picture frequency	فرکانس تصویر
raster	محل تصویر
picture writing	تصویر نگاری
projection tube	لامپ تصویر
projection of a point	تصویر نقطه
pixel	سلول تصویر
pix	تصویر یا تصویرها
anaglyph	تصویر ژرفانما
aspect ratio	نسبت تصویر
body image	تصویر بدن
picture frequency	بسامد تصویر
effigies	تصویر برجسته
effigy	تصویر برجسته
form	تصویر وجه
image of interference	تصویر انترفرنس
formed	تصویر وجه
forms	تصویر وجه
mirror image	تصویر قرینه
snapshots	تصویر لحظهای
snapshot	تصویر لحظهای
hologram	تصویر سه بعدی
holograms	تصویر سه بعدی
mirror image	تصویر آیینه ای
mirror images	تصویر قرینه
double	تصویر قرینه
image	تصویر کردن
screen	صفحه تصویر
clear picture	تصویر واضح
screened	صفحه تصویر
screening, screenings	صفحه تصویر
screens	صفحه تصویر
illustration	تصویر عکس
affigy	تصویر برجسته
mirror images	تصویر ایینهای
image formation	تصویر سازی
clear picture	تصویر شفاف
sharp picture	تصویر شفاف
sharp image	تصویر شفاف
sharp picture	تصویر واضح
sharp image	تصویر واضح
image point	نقطه تصویر
image impedance	امپدانس تصویر
image intensification	تقویت تصویر
image inversion	برگردانی تصویر
image speard	گسترش تصویر
image speard	انتشار تصویر
image space	فضای تصویر
image source	منبع تصویر
image line	هدایت تصویر
image test	ازمایش تصویر
image test	تست تصویر
image transformation	تبدیل تصویر
image field	حوزه تصویر
intermediate image	تصویر میانی
image field	میدان تصویر
imageless thought	تفکر بی تصویر
image focal point	کانون تصویر
image formation	تصویر سازی
image transmission	انتقال تصویر
image frequency	فرکانس تصویر
image plane	سطح تصویر
image plate	الکترود تصویر
image registration	ترام تصویر
image resolution	تجزیه تصویر
image sharpness	ترام تصویر
image response	پاسخ تصویر
image retention	ضبط تصویر
image reversal	واژگونی تصویر
image reversal	نقض تصویر
image reversal	برگشت تصویر
image registration	ثبت تصویر
image ray	پرتو تصویر
image ray	شعاع تصویر