Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
fitting shop
کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
Other Matches
assembly shop
کارگاه مونتاژ
This car is assembled in Iran.
این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
diagonal matrix
ماتریسی که همه اجزای ان به جز اجزای قطر اصلی صفر باشد
motorists
ماشین سوار
motorist
ماشین سوار
hitch-hike
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiked
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hikes
مفتی سوار ماشین کسی شدن
hitch-hiking
مفتی سوار ماشین کسی شدن
resident engineer
مهندس مقیم در کارگاه ساختمانی یا نماینده مهندس مشاور در کارگاه
operating bridge
پل کارگاهی
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
construction drowling
نقشه کارگاهی
workshop practice
تمرین کارگاهی
workshop drawing
رسم کارگاهی
shop test
ازمایش کارگاهی
drawing
نقشه کارگاهی
bench scale process
فرایند کارگاهی
field splice
وصله کارگاهی
drawings
نقشه کارگاهی
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
cage
اطاق اسانسور کارگاهی
cages
اطاق اسانسور کارگاهی
slippage
تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
assembly line
خط مونتاژ
assembly
مونتاژ
mounting
مونتاژ
assemble
مونتاژ
assembled
مونتاژ
assembly lines
خط مونتاژ
assembles
مونتاژ
subassembly
مونتاژ مقدماتی
assembly fixture
تجهیزات مونتاژ
assembly tools
ابزار مونتاژ
assembly bench
میز مونتاژ
assmebling scaffold
داربست مونتاژ
final assembly
مونتاژ نهایی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
assembly order
دستور مونتاژ وسایل
engine stand
محل مونتاژ موتور
building component
اجزای ساختمان
frequency component
اجزای فرکانس
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
bag
تعدادی از اجزای نا مرتب
bags
تعدادی از اجزای نا مرتب
compositions
نسبت اجزای سازنده
composition
نسبت اجزای سازنده
assets
اجزای داده جدا
disassembly
عکس عمل مونتاژ تجریه قطعات
whereon
در انجا
i know that place by sight
انجا را
thereat
در انجا
there
انجا
there
به انجا
so far forth
تا انجا
wherever
انجا که
yonder
انجا
whence
که از انجا چه جا
thither
به انجا
therof
از انجا
thither
انجا
thence
از انجا
wherefrom
که از انجا
explosions
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
explosion
لیست اجزای بکاررفته در یک محصول
as far as possible
تا انجا که بتوان
thenceforward
از انجا ببعد
here and there
اینجا انجا
as far as possible
تا انجا که میشد
for a iknow
تا انجا که می دانم
as for as i know
تا انجا که من میدانم
it is not half bad
انجا بداست
it is impossible to live there
در انجا میسرنیست
away
مرتبا از انجا
cavalry man
سوار در سوار نظام
entoptics
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
arrays
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
array
محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
azimuth resolution
اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
i stayed there for days
سه روز انجا ماندم
he no longer went there
دیگر انجا نرفت
i went there particularly to
یک کاره انجا رفتم
i went there in my own
شخصا` انجا رفتم
whereat
که بدان جهت که در انجا
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
there was not a soul
ذی نفسی انجا نبود
there
دراین موضوع انجا
we used to play there
ما انجا بازی میکردیم
within living memory
تا انجا که مردمان زنده
i did not find a there
کسی را در انجا نیافتم
work breakdown
روش تقسیم یک عمل به اجزای مشخص و کوچک
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
azimuth micrometer
وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما
the population is stationary
شماره نفوس انجا کم وزیادنمیشود
at the top of one's bent
تا انجا که می توان تحمل کرد
iam a to go there
از رفتن به انجا خجالت می کشم
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
self binder
ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
see if he is still there
به بیند او هنوز انجا است یانه
i put the population at 0000
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
colds
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
coldest
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
consumables
موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
colder
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
universal
نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed .
نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
hydrotherapeutic
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydropath establishment
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
machinist
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists
ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
passing lane
فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
plants
کارگاه
industrial unit
کارگاه
establishments
کارگاه
sculptoris
کارگاه
workshop
کارگاه
field
کارگاه
fielded
کارگاه
fields
کارگاه
detectives
کارگاه
plant
کارگاه
establishment
کارگاه
shopped
کارگاه
shop
کارگاه
shopboard
کارگاه
shops
کارگاه
workhouse
کارگاه
sculptor
کارگاه
engineering workshop
کارگاه
workhouses
کارگاه
atelier
کارگاه
workshops
کارگاه
detective
کارگاه
sculptors
کارگاه
betting shop
جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
lamplighter
با ان چراغ را روشن میکنند
cybernetics
مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading
معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
bench lathe
ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machines
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machined
ماشین کردن با ماشین رفتن
machined
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines
ماشین کردن با ماشین رفتن
machine
1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine
ماشین کردن با ماشین رفتن
looms
کارگاه بافندگی
looming
کارگاه بافندگی
cottage industry
کارگاه خانگی
artist's workshop studio
کارگاه هنری
loomed
کارگاه بافندگی
shopped
کارگاه تعمیرگاه
milling shop
کارگاه فرزکاری
automatic turning shop
کارگاه تراشکاری
shop
کارگاه تعمیرگاه
building sites
کارگاه ساختمانی
site clearance
تخلیه کارگاه
site manager
رئیس کارگاه
pilot plant
کارگاه نمونه
smith's shop
کارگاه اهنگری
field shop
کارگاه صحرایی
engineering workshop
کارگاه صنعتی
deadman
کارگاه برفی
plant
تجهیزات کارگاه
building site
کارگاه ساختمانی
atelier
کارگاه هنری
welding shop
کارگاه جوشکاری
shops
کارگاه تعمیرگاه
studios
کارگاه هنری
studios
کارگاه کارخانه
studio
کارگاه هنری
studio
کارگاه کارخانه
sites
کارگاه ساختمانی
sited
کارگاه ساختمانی
carpet workshop
کارگاه قالیبافی
works inspector
بازرس کارگاه
job office
دفتر کارگاه
site
کارگاه ساختمانی
manufactory
کاردستی کارگاه
loom
کارگاه بافندگی
lathe shop
کارگاه تراشکاری
cottage industries
کارگاه خانگی
exhaust fan
هواکش کارگاه
production
فرآورده کارگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com