English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
Other Matches
To spit at someone (something). بکسی (چیزی ) تف کردن
retaliates عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliated عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliate عین چیزی را بکسی برگرداندن
retaliating عین چیزی را بکسی برگرداندن
It is for your own ears. پیش خودت بماند ( بکسی چیزی نگه )
band project filter فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
incommunicableness چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
We talked until midnight. and then separated. تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
flash in the pan <idiom> ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
margin فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
margins فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
models کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
fescue چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
modelled کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
model کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
simulation عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulations عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
rolled چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
rolls چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
him who انرا که
logical حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
hydraulic cement سیمانی که در زیر اب میگیرد
airy-fairy کسی که خود را میگیرد
fully paid که حقوق خودراتمام میگیرد
that right inheres in him ان حق باو تعلق میگیرد
i saw it انرا دیدم
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
had searched انرا می یافتید
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
to face any one down بکسی تشرزدن
snap a person's nose off بکسی پریدن
snap a person's head off بکسی پریدن
to play a trick on any one بکسی حیله
to spat at تف بکسی انداختن
drop by بکسی سر زدن
to run across or against بکسی تاخت
to ride one down سواره بکسی
to play one f. بکسی ناروزدن
to give ones heart to a person دل بکسی دادن
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
hooker قایقی که با قلاب ماهی میگیرد
the freak takes him وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
hookers قایقی که با قلاب ماهی میگیرد
it is very easily done بسیار اسان انجام میگیرد
lunt کبریتی که بکندی اتش میگیرد
candlelit اتاقیا میزیکهبا شمعنور میگیرد
weaner کسیکه بچه را از شیر میگیرد
all in contract قراردادی که همه چیز را در بر میگیرد
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
imyself saw it من خودم انرا دیدم
i saw it my self من خودم انرا دیدم
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
i had it signed انرا به امضاء رساندم
i do not have the courage جرات انرا ندارم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
give it a shake انرا تکان دهید
give it a twist انرا پیچ بدهید
send it by post با پست انرا بفرستید
to take pity on any one بکسی رحم کردن
to believe in a person بکسی ایمان اوردن
to paddle one's own canoe کار بکسی نداشتن
Dont you dare tell anyone . مبادا بکسی بگویی
to do make or pay obeisance to بکسی احترام گزاردن
to give heed to any one بکسی اعتنایاتوجه کردن
to give one the knee بکسی تواضع کردن
to give one the knee بکسی تعظیم کردن
to yearn to بکسی اشتیاق داشتن
to read one a lesson بکسی نصیحت کردن
bequeath بکسی واگذار کردن
to serve one a trick بکسی حیله زدن
bequeaths بکسی واگذار کردن
bequeathed بکسی واگذار کردن
bequeathing بکسی واگذار کردن
serve one a trick بکسی حیله زدن
undertaker کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
fusion reactor راکتوری که در ان جوش هستهای صورت میگیرد
bass clef کلیدی که زیر f ومیان cقرار میگیرد
undertaking کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
nursling بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
undertakers کسیکه طرح یاکاری رابعهده میگیرد
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
aneroid فشارسنجی که فشار مطلق رااندازه میگیرد
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
deride بکسی خندیدن استهزاء کردن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
to pelt some one with stones باسنگ بکسی حمله کردن
to give one the straight tip محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
deriding بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides بکسی خندیدن استهزاء کردن
heteroplasty پیوندبافته کسی بکسی دیگر
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
toa the life of a person سوء قصدنسبت بکسی کردن
to ply any one with drink باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
to pelt some one with stones سنگ بکسی پرت کردن
derided بکسی خندیدن استهزاء کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
toincrease any one's salary اضافه حقوق بکسی دادن
to put a slur on any one لکه بدنامی بکسی چسباندن
quarterback بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
kelson or keelson کالبدزیرین کشتی که روی تیرحمال قرار میگیرد
it is ridiculously small بقدری کوچک است که ادم خنده اش میگیرد
sheet lighning برقی که روشنایی ان پخش شده همه جا را میگیرد
quarterbacks بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
dma UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
to have recourse to a person بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
prejudice agaiast a person غرض نسبت بکسی از روی تعصب
To look fondly at someone . با نظر خریداری بکسی نگاه کردن
favoritism استثناء قائل شدن نسبت بکسی
to think highliy of any one نسبت بکسی خوش بین بودن
to swear tre sonagainstany one سوگند برای خیانت بکسی خوردن
To give somebody a few days grace . بکسی چند روز مهلت دادن
to snap one's nose or head off بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
to serve a legal p on any one ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
to bechon to a person to come اشاره بکسی کردن برای دعوت وی
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
outwork قسمتی از کار شرکت که توسط افرادخارجی انجام میگیرد
grandfather clock ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
grandfather clocks ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
decalescence point دمایی که در ان تغییر شکل کریستالی در فولاد صورت میگیرد
discs حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
cross to bear/carry <idiom> رنج دادن کاری بصورت دائمی انجام میگیرد
disc حلقهای که تیغههای یک مرحله از کمپرسور روی ان قرار میگیرد
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
patent امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to run in to a person دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
patenting امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
patented امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
to show one out راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
to palm off a thing on aperson چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
patents امتیازیاحق انحصاری بکسی دادن اعطا کردن
design points ترکیب ویژهای از متغیرها که پروسه طراحی براساس ان صورت میگیرد
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
ball and socket joint [مفصل ماشینی که گلوله دارد و در داخل حفره قرار میگیرد]
hot test تست استاتیک موتور راکت که در ان احتراق واقعی صورت میگیرد
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
imposition of hands هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
p in favour of a person تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
graphics پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
working section قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
coma پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
perfect infinitive مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
comas پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
bridges سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
group contracts قراردادهای کلی قراردادهایی که دران کالاهای مختلف موردمعامله قرار میگیرد
gantline رجه یا طنابی که برای بارکشی و اویختن لباس مورداستفاده قرار میگیرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
bridge سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
geomancer کسیکه بادیدن خاک ریخته شده در روی زمین فال میگیرد
bridged سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com