Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
Other Matches
quasi
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
abdomino
این کلمه بصورت پیشوند بکاررفته و بمعنی شکم میباشد
tree of life
درخت زندگی
[این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
lifeless
عاری از زندگی
To the end of time.
حیات ابد (زندگی جاویدان )
biologic
وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
acr
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
acro
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانیAkro- یاAkr- که بمعنی
somnambul
کلمه پیشوندی است بمعنی راه رفتن در خواب
wiser
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wise
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
wisest
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
tetr
پیشوندیست مشتق از کلمه یونانی بمعنی چهارودارای چهارقسمت واربعه
the train runs without a stop
قطار بدون ایست
nowel
کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
pausal form
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
symbion
موجود زندهای که بصورت دسته جمعی یا همزیستی زندگی کند
vitalize
زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
forth
این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
do
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
addition
عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
additions
عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
kil
مقبره این کلمه بصورت پیشوند وپسوند نیزبکاررفته وبمعنی >حجره و سلول ونهر<است
biogenesis
تکامل حیات پیدایش حیات
butt joint
اتصال دو ورقه بصورت لب به لب و بدون روی هم امدن لبه ها
schwa
حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
shwa
حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
floating
نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
endless knots
طرح گره بدون انتها
[که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
Temerchin motife
نگاره تمرچین
[این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
hyphen
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
logogriph
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
lappets
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
divan cover
[قالیچه رومبلی که معمولا دو تکه قرینه بوده و در یک طرف بدون ریشه می باشد تا در کنار هم بصورت یک قطعه به نظر آید.]
search and replace
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
kikalak design
طرح قوچ
[در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
landscape carpet
فرش دور نما
[فرش چشم انداز]
[عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
brussels
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
Mina-khani design
طرح میناخانی
[این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
kepse motife
[ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.]
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
least significant bit
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
statute at large
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefix
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
augments
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
worded
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
ring shift
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
picker
دلال و واسطه فرش
[بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
hypertext
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
syllable
جزء کلمه مقطع کلمه
syllables
جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms
کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonym
کلمه مترادف کلمه هم معنی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
soft
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
intravital
در طی حیات
void
عاری
divan
حیات
diwan
حیات
devoid
عاری
bared
عاری
subsistence
حیات
bares
عاری
vita
حیات
barer
عاری
barest
عاری
baring
عاری
barren
<adj.>
عاری
fogless
عاری از مه
bare
عاری
intravitam
در طی حیات
alkahest
اب حیات
lives
حیات
bare of
عاری از
bankrupt of
عاری از
naked of
عاری از
naked
<adj.>
عاری
life
حیات
brio
حیات
shift
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
void
بلاتصدی عاری از
blate
عاری ازاحساسات
unbiased
عاری ازتعصب
base-court
حیات بیرونی
staff of life
مایه حیات
unexpressive
عاری ازمعنی
enliven
حیات بخشیدن
enlivened
حیات بخشیدن
enlivens
حیات بخشیدن
renascence
تجدید حیات
life giving
حیات بخش
airless
عاری از هوا
truistic
عاری از لطف
denude
عاری ساختن
denuded
عاری ساختن
denudes
عاری ساختن
denuding
عاری ساختن
fancy free
عاری از خیال
fanciless
عاری ازتصور
fanciless
عاری ازوهم
ungraceful
عاری از متانت
revitalization
تجدید حیات
wildlife
حیات وحش
sketchy
عاری ازجزئیات
aboveground
در قید حیات
sketchiest
عاری ازجزئیات
sketchier
عاری ازجزئیات
unblushing
عاری از شرم
truthless
عاری از حقیقت
sketchily
عاری ازجزئیات
life test
ازمون حیات
life force
نشاط حیات
emotionless
عاری از احساسات
irresponsible
عاری از حس مسئولیت
vivific
دارای حیات
heartless
عاری ازاحساسات
unconscious
عاری ازهوش
enlivening
حیات بخشیدن
resurgence
تجدید حیات
unconsciously
عاری ازهوش
vitalization
حیات بخشی
vivific
حیات بخش
rebirth
تجدید حیات
riteless
عاری از تشریفات
alive
در قید حیات
vivifier
حیات بخش
vitalism
حیات گرایی
vivification
حیات بخشی
vital energy
قوه حیات
devest
عاری کردن
resuscitative
حیات بخش
dreamless
عاری از خواب دیدن
vitalism
اعتقاد به اصالت حیات
unmistakable
عاری از سوء تفاهم
elate
حیات تازه بخشیدن
platitudinarian
عاری از لطف ومزه
unbias
بیغرض عاری ازتعصب
countenance
[encourage]
حیات تازه بخشیدن
uninspired
عاری از تازگی و لطف
reanimate
حیات تازه بخشیدن
fancy free
بی علاقه عاری از عشق
hearten
حیات تازه بخشیدن
encourage
حیات تازه بخشیدن
biocid
زیست کش مانع حیات
selfless
عاری از نفس پرستی
freedom from defect
عاری بودن ازعیب
unregenerate
دوباره حیات نیافته
viability
امکان ادامه حیات
useless
عاری از فایده باطله
unregenerated
دوباره حیات نیافته
embolden
حیات تازه بخشیدن
To be in the land of the living .
درقید حیات بودن
reanimate
حیات تازه بخشیدن
endemic wildlife
حیات وحش بومی
resistless
عاری از نیروی مقاومت
visionless
عاری از تطور والهام
biotic
مربوط به حیات وزندگی
wildlife management
مدیریت حیات وحش
renascent
تجدید حیات کننده
prosaically
بطور عاری ازلطافت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com