English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
Other Matches
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
get after someone <idiom> مجبور کردن شخص درانجام کاری
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
free hand <idiom> کاملاآزاد درانجام کاری
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
push (someone) around <idiom> اجبار شخص درانجام کارها
abort عدم موفقیت درانجام ماموریت
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
tie down <idiom> منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
have a go at <idiom> سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
function وفیفه عمل کردن
functions وفیفه عمل کردن
to perform one's duty انجام وفیفه کردن
functionate انجام وفیفه کردن
functioned وفیفه عمل کردن
feasance انجام وفیفه کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
acquitting از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripted سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripts سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquits از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscript سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripting سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to overrun one's duty از انجام وفیفه شانه خالی کردن
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
service منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
aborting عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
lowness کوتاهی
defaults کوتاهی
defaulting کوتاهی
default کوتاهی
transience کوتاهی
brevity کوتاهی
non feasnce کوتاهی
delinquency کوتاهی
dwarfishness کوتاهی
defaulted کوتاهی
shortness کوتاهی
abridgement کوتاهی
succinctness کوتاهی
brachylogy کوتاهی
transience or cy کوتاهی
concise ness کوتاهی
squelch circuit یک نوع مدار رادیویی است که وفیفه ان کم کردن صداهای اضافی متن پیامها و یا ازبین بردن خرخر صدای رادیواست
failures کوتاهی قصور
failing درصورت کوتاهی از
defaulters کوتاهی کننده
failure کوتاهی قصور
he did his level best کوتاهی نکرد
defaulter کوتاهی کننده
negligence قصور کوتاهی
compend کوتاهی اختصار
in a short time در یک مدت کوتاهی
failings درصورت کوتاهی از
compendium مختصر کوتاهی
shorrcomer کوتاهی کننده
non feasor کوتاهی کننده
defult کوتاهی ورزیدن
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
skateboards وسیله کوتاهی با 4 قرقره
skateboard وسیله کوتاهی با 4 قرقره
for a short time بری مدت کوتاهی
curtness کوتاهی وتندی سخن
impulse پالسی که زمان کوتاهی می ماند
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
impulses پالسی که زمان کوتاهی می ماند
initialed تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
to step out برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
trunk hose شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
initialing تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialled تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initials تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
i will do my possible هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
transient آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
trundle bed تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
knickers شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
led line خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
interspinalis ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
transient وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
Gothic Revival [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
transients وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
gradine [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
herdic کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
loader برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
local area network شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
allocations برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocation برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
duty وفیفه
offices وفیفه
office وفیفه
service وفیفه
responsibilities وفیفه
responsibility وفیفه
serviced وفیفه
pension وفیفه
task وفیفه
assignments وفیفه
assignment وفیفه
tasks وفیفه
function وفیفه
devoir وفیفه
roles وفیفه
role وفیفه
that is your duty and not mine نه وفیفه من
taskwork وفیفه
inofficious بی وفیفه
sorb وفیفه
worked وفیفه
work وفیفه
obligations وفیفه
activity وفیفه
obligation وفیفه
functions وفیفه
functioned وفیفه
pensions وفیفه
activities وفیفه
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
functional وفیفه دار
staff duty وفیفه ستادی
office کار وفیفه
offices کار وفیفه
feal وفیفه شناس
conscription نظام وفیفه
irresponsible وفیفه نشناس
task management مدیریت وفیفه
fealties وفیفه شناسی
dutiful وفیفه شناس
naval conscript ناوی وفیفه
annuitant وفیفه خور
drafted سرباز وفیفه
serviced نظام وفیفه
dutifulness وفیفه شناسی
stipendiaries وفیفه خوار
draft سرباز وفیفه
neurility وفیفه اعصاب
service نظام وفیفه
fealty وفیفه شناسی
military service نظام وفیفه
draftees سربازان وفیفه
functionally ازلحاظ وفیفه
loyal وفیفه شناس
functionery وفیفه دار
laspe from duty ترک وفیفه
lapse from duty ترک وفیفه
incumbency وفیفه لزوم
inofficious وفیفه نشناس
loyalties وفیفه شناسی
conscript سرباز وفیفه
the d. of duty انجام وفیفه
conscripts سرباز وفیفه
the d. of duty ادای وفیفه
stipendiary وفیفه خوار
conscripted سرباز وفیفه
undutiful وفیفه نشناس
obligated reservist مشمول وفیفه
loyalty وفیفه شناسی
beneficiary وفیفه خوار
beneficiaries وفیفه خوار
conscientious وفیفه شناس
dereliction of duty ترک وفیفه
religious duty فرض وفیفه
functions وفیفه داشتن
obstriction قرارداد وفیفه
sense of duty حس وفیفه شناسی
irresponsibility وفیفه نشناسی
duty-bound حینانجام وفیفه
reserve officer افسر وفیفه
conscripting سرباز وفیفه
seaman recruit ناوی وفیفه
functioned وفیفه داشتن
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
dereliction of duty وفیفه نشناسی
function وفیفه داشتن
drafts سرباز وفیفه
tasks امرمهم وفیفه
propositional function وفیفه حسی
task امرمهم وفیفه
burden of proof وفیفه اثبات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com