Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
activating effect of functional group
گروه زیاد کننده فعالیت
Other Matches
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
to work at a high pressure
با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
pyrochemical
وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
slew
: مقدار زیاد گروه
operant
فعالیت کننده
user group
گروه استفاده کننده
nucleofuge
گروه ترک کننده
leaving group
گروه ترک کننده
feeding group
گروه تغذیه کننده
computer users group
گروه استفاده کننده کامپیوتر
augmenter
زیاد کننده
boosters
زیاد کننده
increaser
زیاد کننده
booster
زیاد کننده
fleets
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
area coordination group
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fleet
گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
diastereotopic group
گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
overload release
قطع کننده بار زیاد
photophilous
رشد کننده در نور زیاد
choire-enclosure
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
task unit
نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde
گروه بیشمار گروه
hordes
گروه بیشمار گروه
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
acting
فعالیت
activity
فعالیت
actuality
فعالیت
activities
فعالیت
activation
فعالیت
stirred
فعالیت
stirrings
فعالیت
exercises
فعالیت
stirs
فعالیت
functioned
فعالیت
functions
فعالیت
stir
فعالیت
activeness
فعالیت
exercised
فعالیت
exercise
فعالیت
function
فعالیت
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
politicking
فعالیت سیاسی
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
business activity
فعالیت بازرگانی
turn over
عایدی فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
low activity
فعالیت پایین
activity cycle
چرخه فعالیت
inaction
بدون فعالیت
inactivity
عدم فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
somatotonia
فعالیت گرایی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
venturing
فعالیت اقتصادی
ventures
فعالیت اقتصادی
activity light
چراغ فعالیت
venture
فعالیت اقتصادی
activity drive
سائق فعالیت
events
عمل یا فعالیت
event
عمل یا فعالیت
activity analysis
تحلیل فعالیت
auxiliary activity
فعالیت فرعی
activity chart
نمودار فعالیت
activity quotient
بهر فعالیت
activity rate
نرخ فعالیت
ventured
فعالیت اقتصادی
activation
به فعالیت دراوردن
hey day
روز پر فعالیت
activity wheel
گردونه فعالیت
activity time
زمان هر فعالیت
activity ratio
نسبت فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
cerebration
فعالیت مغزی
off year
سال کم فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
activated
به فعالیت پرداختن
activates
به فعالیت پرداختن
activating
به فعالیت پرداختن
on stream
درحال فعالیت
operating level
سطح فعالیت
operational environment
محیط فعالیت
reactivation
فعالیت مجدد
activate
به فعالیت پرداختن
critical activity
فعالیت بحرانی
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
muzzling
مانع فعالیت شدن
efficiency
فعالیت مفید بازده
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
slumped
کاهش فعالیت رکود
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
slumping
کاهش فعالیت رکود
background
فعالیت ارتباط دادهای
slump
کاهش فعالیت رکود
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
slumps
کاهش فعالیت رکود
spheres
مرتبه حدود فعالیت
pickup
تجدید فعالیت چیدن
sphere
مرتبه حدود فعالیت
self activity
فعالیت خود بخود
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
orbits
دور حدود فعالیت
orbited
دور حدود فعالیت
orbit
دور حدود فعالیت
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
forms
سابقه فعالیت اسب
formed
سابقه فعالیت اسب
form
سابقه فعالیت اسب
byway
کار یا فعالیت جنبی
muzzle
مانع فعالیت شدن
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
muzzled
مانع فعالیت شدن
byways
کار یا فعالیت جنبی
muzzles
مانع فعالیت شدن
scope for one's energies
میدان برای ابراز فعالیت
extra-curricular
فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitancy
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
latest finish time
دیرترین زمان ختم یک فعالیت
take the bull by the horns
<idiom>
چند نوع فعالیت داشتن
precipitance
شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
gastrovascular
دارای فعالیت درمعده ورگها
activity designator
شاخص فعالیت یکان یا قسمت
work in
با فعالیت و کوشش راه بازکردن
abuzz
<adj.>
پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
biological half time
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biogenic
محصول فعالیت موجودات زنده
early start
زودترین زمان شروع یک فعالیت
hyperactive
دارای فعالیت بیش ازاندازه
hyperthyroid
ازدیاد فعالیت غذه درقی
force activity designator
شماره ترتیب فعالیت یکان
activation
کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early finish
زودترین زمان ختم یک فعالیت
thermodynamics
مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
hardball
فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyroclastic
تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
biological half time
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
euthenics
مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dog days
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
cerebrate
فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dies non
روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
academia
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
to phase out their activities
فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvassing
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvass
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed
برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
duration
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
Appetite comes with eating.
<proverb>
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
downtime
پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
front de liberation national
فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on
تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
resource leveling
زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
academe
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
high speed
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com