Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
to give an account of
گزارش و توضیح دادن
Other Matches
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
explain
توضیح دادن
explian
توضیح دادن
account for
توضیح دادن
point out
<idiom>
توضیح دادن
explained
توضیح دادن
explaining
توضیح دادن
illustrate
توضیح دادن
illustrates
توضیح دادن
to offer an explanation
توضیح دادن
illustrating
توضیح دادن
explains
توضیح دادن
get across
<idiom>
توضیح دادن
clearer
توضیح دادن
clear
توضیح دادن
clearest
توضیح دادن
state
توضیح دادن
clears
توضیح دادن
state-
توضیح دادن
stated
توضیح دادن
states
توضیح دادن
stating
توضیح دادن
illustrates
شرح و توضیح دادن
illustrating
شرح و توضیح دادن
put across
<idiom>
به واضحی توضیح دادن
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
putting
ارائه یا توضیح دادن
put
ارائه یا توضیح دادن
illustrate
شرح و توضیح دادن
elucidate
توضیح دادن شفاف
elucidated
توضیح دادن شفاف
elucidates
توضیح دادن شفاف
elucidating
توضیح دادن شفاف
puts
ارائه یا توضیح دادن
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clarify
واضح کردن توضیح دادن
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
explicating
تاویل کردن توضیح دادن
explicate
تاویل کردن توضیح دادن
enucleate
روشن کردن توضیح دادن
explicates
تاویل کردن توضیح دادن
explicated
تاویل کردن توضیح دادن
return
گزارش دادن
subemit a report
گزارش دادن
report
گزارش دادن
submit a report
گزارش دادن
reports
گزارش دادن
reports
گزارش دادن به
reported
گزارش دادن به
turn in
<idiom>
گزارش دادن
report
گزارش دادن به
reported
گزارش دادن
to give forth
گزارش دادن
returned
گزارش دادن
returns
گزارش دادن
returning
گزارش دادن
informs
اطلاع دادن گزارش دادن
relates
گزارش دادن شرح دادن
relate
گزارش دادن شرح دادن
informing
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
اطلاع دادن گزارش دادن
flags
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
to report
[to a body]
گزارش دادن
[به اداره ای]
misreport
اشتباه گزارش دادن
To explain something in detail .
چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
report generator
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
report generator
گزارش زایی گزارش گیری
flags
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
observer
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
flag
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
statements
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement
بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
remarked
توضیح
remarking
توضیح
remarks
توضیح
remark
توضیح
commenting
توضیح
comment
توضیح
treatise
توضیح
treatises
توضیح
commented
توضیح
explication
توضیح
paraphrases
توضیح
paraphrased
توضیح
illustration
توضیح
explanations
توضیح
paraphrase
توضیح
paraphrasing
توضیح
illustrations
توضیح
clarification
توضیح
elucidation
توضیح
explanation
توضیح
explanatorily
منباب توضیح
epexegetically
منباب توضیح
epexegetically
برای توضیح
step up
<idiom>
توضیح گرفتن
unaccountably
توضیح ناپذیر
unaccountable
توضیح ناپذیر
expositor
توضیح دهنده
elucidator
توضیح دهنده
comprehensible
<adj.>
قابل توضیح
explicable
<adj.>
قابل توضیح
understandable
<adj.>
قابل توضیح
inexplicability
توضیح ناپذیری
statement
شرح توضیح
explicable
قابل توضیح
statements
شرح توضیح
song and dance
توضیح زاید
song and dance
توضیح واضحات
illustrators
توضیح دهنده
illustrator
توضیح دهنده
illustrative
توضیح دهنده
apodeictic
قابل توضیح
apodictic
قابل توضیح
exponible
توضیح بردار
explicator
توضیح دهنده
accountable
قابل توضیح
accountable
[explicable]
<adj.>
قابل توضیح
reasonable
[comprehensible]
<adj.>
قابل توضیح
fault description
توضیح مشکل
gloss
تفصیل توضیح
defect description
توضیح عیب
error description
توضیح مشکل
description of error
توضیح مشکل
defect description
توضیح مشکل
fault description
توضیح خرابی
error description
توضیح خرابی
description of error
توضیح خرابی
defect description
توضیح خرابی
fault description
توضیح اشکال
error description
توضیح اشکال
description of error
توضیح اشکال
defect description
توضیح اشکال
description of error
توضیح عیب
error description
توضیح نقص
defect description
توضیح نقص
fault description
توضیح عیب
description of error
توضیح نقص
fault description
توضیح نقص
superscription
توضیح ادرس
error description
توضیح عیب
it tells its own tale
نیازمند به توضیح نیست
rationale
توضیح اصول عقاید
song and dance
توضیح گریز آمیز
inexplicable
غیر قابل توضیح
I do owe you an explanation.
من به شما یک توضیح بدهکارم.
proponents
توضیح دهنده طرفدار
proponent
توضیح دهنده طرفدار
enucleation
توضیح روشن سازی
ignotum per igno tius
توضیح مجهول با چیزمجهول تر
There's no need to elaborate.
نیازی به توضیح اضافی نیست.
unaccounted
حساب نشده فاقد توضیح
inexplicit
بطور ضمنی بدون توضیح
rem
REاعلان شروع یک توضیح فرمان
reported
گزارش
report generator
گزارش زا
account
گزارش
report
گزارش
recitetion
گزارش شز
reportage
گزارش
reports
گزارش
epexegesis
کلمات افزوده شده برای توضیح
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue bark
گزارش حرکت
annual report
گزارش سالانه
logs
گزارش سفرهواپیما
returning
گزارش رسمی
journals
گزارش روزانه
report progarm generator
تولیدبرنامه گزارش
edit line
خط گزارش وضعیت
returns
گزارش رسمی
account
اهمیت گزارش
blue bell
گزارش جنایت
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
situation report
گزارش وضعیت
status report
گزارش وضعیت
report generator
مولد گزارش
school report
گزارش اموزشگاه
returned
گزارش رسمی
actions
گزارش وضع
accident reporting
گزارش حادثه
journal
گزارش روزانه
detailed report
گزارش مشروح
bruit
گزارش سروصدا
reportable
گزارش دادنی
report writer
نویسنده گزارش
report writer
گزارش نویسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com