English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
face dodge گول زدن حریف با تظاهر به پاس دادن
Other Matches
demonstrated نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrating نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrates نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrate نشان دادن تظاهر به عمل کردن
underhook گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
deceive فریب دادن حریف
deceived فریب دادن حریف
jink فریب دادن حریف
deceives فریب دادن حریف
deceiving فریب دادن حریف
outroll شکست دادن حریف
shut down شکست دادن حریف
hole job شکست دادن حریف با شروع بهتر
match وصلت دادن حریف کسی بودن
hole shot شکست دادن حریف با شروع بهتر
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
matches وصلت دادن حریف کسی بودن
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
pretense تظاهر
fakery تظاهر
pretensions تظاهر
semblance تظاهر
pretension تظاهر
eyewash تظاهر
grimace تظاهر
grimacing تظاهر
grimaces تظاهر
prudery تظاهر
grimaced تظاهر
effusions تظاهر
effusion تظاهر
display تظاهر
pretence تظاهر
pretences تظاهر
pretenses تظاهر
displayed تظاهر
affectation تظاهر
displays تظاهر
displaying تظاهر
make-believe تظاهر
make believe تظاهر
affectations تظاهر
preciosity تصنع تظاهر
affects تظاهر کردن به
gleam تظاهر موقتی
gleamed تظاهر موقتی
gleaming تظاهر موقتی
shams تظاهر کردن
dissemble تظاهر کردن
ostensive تظاهر امیز
affect تظاهر کردن به
simulations وانمود تظاهر
simulation وانمود تظاهر
sham تظاهر کردن
pretend تظاهر کردن
sham تظاهر کردن
pass off <idiom> تظاهر کردن
gleams تظاهر موقتی
feign تظاهر کردن
flashiness خودفروشی تظاهر
feints تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting تظاهر به عملیات تظاهرات
feinting نمایش دروغی تظاهر
feinted تظاهر به عملیات تظاهرات
feint نمایش دروغی تظاهر
feints نمایش دروغی تظاهر
ostentation خود فروشی تظاهر
feint تظاهر به عملیات تظاهرات
take a dive تظاهر به ناک اوت
feinted نمایش دروغی تظاهر
His liberalism is merely a pose [an act] آزادمنشی او فقط تظاهر است
She was pretending to be happy. او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
demonstrations تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration تظاهر به انجام عملیات کردن
holing فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holes فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
hole فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
holed فاصله دو بازیگرفضای بین دو سوارکار که سوارکار سومی ازان بگذرد فاصله بین میله 1 بولینگ با2 یا 3 شکست دادن حریف باشروع بهتر
To pretend sickness(ignorance). تظاهر به ناخوشی ( بی اطلاعی وناآگاهی ) کردن
The demonstrators were waving the flags. تظاهر کنندگان پرچمها راتکان می دادند
put up a good front <idiom> وانمودبه خوشحالی ،تظاهر به خوشحال بودن
To stage political demonstrations. تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
To be a bit la – di – da . «مکش مرگ ما» بودن ( پرافاده و اهل تظاهر )
one two تظاهر شمشیربازبه دفاع و حمله در همان مسیر
quarterback draw نوعی حمله که مهاجم پشت خط مرکزی با تظاهر به پاس عقب می رود و بعد خودبجلو میشتابد
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off. اهل تظاهر است [اهل نمایش وژست]
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
backslap تظاهر بصمیمیت کردن چاخان کردن
adversary حریف
adversaries حریف
competitor حریف
foes حریف
challenger حریف
challengers حریف
foe حریف
opponents حریف
matches حریف
match حریف
competitors حریف
opponent حریف
rivalled حریف
rivaling حریف
d. cut d. حریف
rivalling حریف
rivals حریف
rivaled حریف
rival حریف
adversarial حریف
shadowed چسبیدن به حریف
deliver a series of blows بمباران حریف
shadows چسبیدن به حریف
opponent حریف طرف
targets سینه حریف
shadow چسبیدن به حریف
shadowing چسبیدن به حریف
downfield زمین حریف
head butt با سر به حریف زدن
targetted سینه حریف
targetting سینه حریف
away زمین حریف
charges حمله به حریف
charge حمله به حریف
he was too much for me من حریف او نبودم
targeting سینه حریف
targeted سینه حریف
target سینه حریف
copings حریف شدن
copes حریف شدن
adversaries حریف کشتی
jacks of all trades همه فن حریف
end زمین حریف
dropped جاگذاشتن حریف
drop جاگذاشتن حریف
adversary حریف کشتی
victims حریف ضعیف
sell a dummy فریفتن حریف
victim حریف ضعیف
i cannot manage him حریف او نمیشوم
razzle dazzle فریفتن حریف
swingman همه فن حریف
dropping جاگذاشتن حریف
playing the man بازی با حریف
cope حریف شدن
opponents حریف طرف
drops جاگذاشتن حریف
coped حریف شدن
ends زمین حریف
ended زمین حریف
jack of all trades همه فن حریف
assumes تظاهر کردن تقلید کردن
assume تظاهر کردن تقلید کردن
bluffs حریف را از میدان درکردن
scouts ارزیابی حریف اینده
draws رویارویی دو حریف در اغار
draw رویارویی دو حریف در اغار
kin geri لگد به بیضه حریف
cut down زمین زدن حریف
intercepting قطع پاسکاری حریف
utility ذخیره همه فن حریف
intercepts قطع پاسکاری حریف
hinder مانع حریف شدن
mark نشانه کردن حریف
scout ارزیابی حریف اینده
scouted ارزیابی حریف اینده
hindered مانع حریف شدن
hindering مانع حریف شدن
hinders مانع حریف شدن
put the ball on the floor رد کردن توپ از حریف
marks نشانه کردن حریف
back sacrifice throw افکندن حریف ازپشت
burn امتیاز گرفتن از حریف
intercepted قطع پاسکاری حریف
intercept قطع پاسکاری حریف
action on the blade تماس با شمشیر حریف
stomach throw افکندن حریف از پشت
sparring partner حریف مشت بازی
kukutsu dachi ایستادن در مقابل حریف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com