Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (6 milliseconds)
English
Persian
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
Other Matches
come down the steps
از پلگان بیایید پایین
take steps
اقدامات بعمل امده
to f. in one's steps
پی کسیراگرفتن
to take steps
اقدامات بعمل اوردن
to take steps
اقدام کردن
take steps
<idiom>
آمادگی یافتن
stone steps
پلهسنگی
crow steps
لاریز:برجستگی هایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی م
corbie steps
برجستگیهایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی میسازن
regular steps
گامهای منظمو
steps to ripeness
مراحلرسیدهشدن
goose-steps
رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps
قدم اهسته
altar-steps
[بالاترین محل جایی که میز عشای ربانی در آن قرار دارد.]
crown-steps
لاریز
[برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
He took a few steps forward .
چند قدم جلو آمد
method for turning the steps
روش دور دادن پلکان
universal passenger steps
پلههایعمومیمسافرین
steps in the production of electricity
مراحلتولیدالکتریسیته
mobile passenger steps
پلههایمتحرکمسافرین
To walk with firm steps .
با قدمهای محکم راه رفتن
walking
راه رونده
walking
گردش
walking library
کتابخانه متحرک
walking library
شخص دانشمند
walking papers
ورقه خاتمه خدمت
walking patient
مریض سرپایی
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
walking ticket
ورقه خاتمه خدمت
walking dictionary
فرهنگ متحرک
at walking pace
با سرعت پیاده روی
walking delegate
نماینده سیار
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
walking beam
میل لنگ
walking on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
string walking
تمرین تیراندازی با تیر وکمان
with one's back to the walking
درتنگنا عاجز شده تک مانده درجنگ
walking papers
<idiom>
برگه اخراج
race walking
مسابقه راهپیمایی
walking sticks
حشره راست بال امریکایی
walking sticks
چوبدستی
They were walking three abreast.
سه نفری پهلو به پهلو قدم می زدند
walking sticks
عصا
chinese walking
سد چین
walking stick
حشره راست بال امریکایی
walking leg
پاهایراهرونده
walking frame
قالبچهارپا
sleep walking
خوابیده گردی
sleep walking
خوابیده روی انتقال نومی
elegant walking
راه رفتن باوقار
walking stick
چوبدستی
walking stick
عصا
chinese walking
سد ختایی
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
You should always be careful walking alone at night.
همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
go-slow
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض
slow down
تاخیر کردن
slow down
کاهش
slow down
کند
slow down
اهسته
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
slow down
<idiom>
از حد معمول آرامتر
slow down
به عقب انداختن
slow
حرکت کند ومنحرف گوی بولینگ
slow
مسیر خیس
SLOW
آهسته
slow
اهسته
slow
کند
slow
تدریجی
slow
کودن تنبل
slow
یواش
slow
اهسته کردن یاشدن
slow and sure
شتاب کار را خراب میکند
slow motion
کند جنبی
slow motion
کند
slow motion
حرکت کند
slow motion
کند نمایی
slow lane
محلعبورآهسته
slow-motion
برپیچسرخورنده
slow and steady
اهسته وپیوسته
at a slow pace
اهسته
slow worm
مار شیشهای
slow worm
کورمار
dead slow
خیلی اهسته
slow-witted
بیهوش
slow-witted
کندذهن
slow witted
کند ذهن
slow ahead
اهسته به جلو
slow coach
ادم بیحال یا کودن
slow coach
ادم قدیمی مسلک
slow to wrath
دیر خشم
slow to wrath
دیرغضب
slow to anger
دیر غضب
slow setting
کند گیر
slow pill
ماده شیمیایی که بطورغیرمجاز به اسب برای کندکردن سرعتش تزریق میشود
slow paced
اهسته خرام
slow paced
اهسته گام
slow of speech
کندزبان
slow gait
چهارنعل کوتاه با حرکت اسب به چپ و راست
slow moving
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
slow moving
دارای حرکت کند
slow match
کبریت کند سوز
slow learner
کنداموز
slow gaited
کندقدم
slow to wrath
خونسرد
slow twitch
کند انقباض
slow fire
یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
slow fire
نواخت کند
slow fire
اتش کردن بانواخت کند
slow neutron
نوترون کند
slow footed
کندرو
slow curing
قیرهای محلول دیرگیر
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
slow footedness
کندروی
slow footedness
اهستگی
slow footed
اهسته
slow curing cutback
قیر مایع دیرگیر
slow-burning stove
اجاقآرام پز
slow motion picture
تصویر با حرکت اهسته
slow moving depression
کمفشاری کند
slow burning conductor
سیم اهسته سوز
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
slow-wave sleep
[SWS]
مراحل سوم و چهارم خواب
[روانشناسی]
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
slow and steady wins the race
اسب تازی دوتک روبشتاب شتراهسته میرودشب وروز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com