English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rem REاعلان شروع یک توضیح فرمان
Other Matches
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
set up مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
start off شروع کردن شروع شدن
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
initiation شروع کار شروع
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
treatises توضیح
treatise توضیح
commenting توضیح
comment توضیح
commented توضیح
paraphrase توضیح
illustrations توضیح
illustration توضیح
clarification توضیح
paraphrasing توضیح
paraphrased توضیح
explication توضیح
elucidation توضیح
explanation توضیح
explanations توضیح
paraphrases توضیح
remarks توضیح
remarking توضیح
remark توضیح
remarked توضیح
defect description توضیح خرابی
fault description توضیح اشکال
accountable [explicable] <adj.> قابل توضیح
error description توضیح اشکال
description of error توضیح اشکال
defect description توضیح اشکال
apodictic قابل توضیح
description of error توضیح خرابی
account for توضیح دادن
defect description توضیح نقص
description of error توضیح نقص
error description توضیح نقص
fault description توضیح نقص
fault description توضیح خرابی
explicable قابل توضیح
error description توضیح خرابی
apodeictic قابل توضیح
explicable <adj.> قابل توضیح
understandable <adj.> قابل توضیح
song and dance توضیح واضحات
song and dance توضیح زاید
reasonable [comprehensible] <adj.> قابل توضیح
illustrative توضیح دهنده
accountable قابل توضیح
superscription توضیح ادرس
to offer an explanation توضیح دادن
gloss تفصیل توضیح
comprehensible <adj.> قابل توضیح
statements شرح توضیح
clear توضیح دادن
clearer توضیح دادن
clearest توضیح دادن
clears توضیح دادن
step up <idiom> توضیح گرفتن
point out <idiom> توضیح دادن
get across <idiom> توضیح دادن
statement شرح توضیح
state توضیح دادن
elucidator توضیح دهنده
illustrator توضیح دهنده
illustrators توضیح دهنده
unaccountable توضیح ناپذیر
fault description توضیح مشکل
explain توضیح دادن
explained توضیح دادن
expositor توضیح دهنده
exponible توضیح بردار
state- توضیح دادن
stated توضیح دادن
states توضیح دادن
stating توضیح دادن
epexegetically برای توضیح
epexegetically منباب توضیح
explanatorily منباب توضیح
explian توضیح دادن
explicator توضیح دهنده
explaining توضیح دادن
explains توضیح دادن
error description توضیح عیب
error description توضیح مشکل
description of error توضیح مشکل
unaccountably توضیح ناپذیر
defect description توضیح مشکل
fault description توضیح عیب
description of error توضیح عیب
inexplicability توضیح ناپذیری
defect description توضیح عیب
illustrating توضیح دادن
illustrate توضیح دادن
illustrates توضیح دادن
rationale توضیح اصول عقاید
proponents توضیح دهنده طرفدار
inexplicable غیر قابل توضیح
proponent توضیح دهنده طرفدار
enucleation توضیح روشن سازی
ignotum per igno tius توضیح مجهول با چیزمجهول تر
it tells its own tale نیازمند به توضیح نیست
spell out <idiom> واضح توضیح دادن
to give an account of گزارش و توضیح دادن
song and dance توضیح گریز آمیز
put ارائه یا توضیح دادن
illustrate شرح و توضیح دادن
illustrates شرح و توضیح دادن
illustrating شرح و توضیح دادن
put across <idiom> به واضحی توضیح دادن
elucidate توضیح دادن شفاف
elucidated توضیح دادن شفاف
elucidates توضیح دادن شفاف
elucidating توضیح دادن شفاف
I do owe you an explanation. من به شما یک توضیح بدهکارم.
putting ارائه یا توضیح دادن
puts ارائه یا توضیح دادن
clarifies واضح کردن توضیح دادن
There's no need to elaborate. نیازی به توضیح اضافی نیست.
unaccounted حساب نشده فاقد توضیح
inexplicit بطور ضمنی بدون توضیح
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
enucleate روشن کردن توضیح دادن
clarify واضح کردن توضیح دادن
clarifying واضح کردن توضیح دادن
explicates تاویل کردن توضیح دادن
explicate تاویل کردن توضیح دادن
explicated تاویل کردن توضیح دادن
explicating تاویل کردن توضیح دادن
illustratively چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
epexegesis کلمات افزوده شده برای توضیح
To explain something in detail . چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
accountably بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
Could you clarify that for me? می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
locus classicus مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
bells and whistles یک توضیح غیر رسمی ازویژگیهای بیشتر یک سیستم کامپیوتری که شامل گرافیک نمایش رنگی
backus naur form قرارداد ثبت شدهای که برای توضیح نحو یک زبان برنامه نویسی استفاده میشود
decreed فرمان
controls فرمان
edict فرمان
commandment فرمان
chartering فرمان
charter فرمان
controlling فرمان
edicts فرمان
charters فرمان
control فرمان
chartered فرمان
commandments فرمان
ordinances فرمان
institute فرمان
instituted فرمان
institutes فرمان
decrees فرمان
decreeing فرمان
decree فرمان
sanctions فرمان
MD فرمان D
MDs فرمان D
sanctioning فرمان
sanctioned فرمان
instituting فرمان
ordinance فرمان
for فرمان FOR
bugle call فرمان
precept فرمان
chdir فرمان CD
drive فرمان
drives فرمان
by order of فرمان
if فرمان IF
at my command به فرمان من
commission فرمان
commissioning فرمان
commissions فرمان
steering فرمان
assize فرمان
handlebar فرمان
Rd فرمان RD
mkdir فرمان D
precepts فرمان
sanction فرمان
ordinace فرمان
indocile نا فرمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com