English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (12 milliseconds)
English Persian
a fork یک چنگال
a kind [of] نوعی [از]
A to Z کتابی حاوی اطلاعات مربوط به نقشه راههای یک شهر یا ناحیه مشخص
a week یک هفته
A-bomb بمب اتمی
A-bomb با بمب اتمی حمله کردن
A-bomb بمباران اتمی کردن
abacus چرتکه
abacus تخته روی سرستون
abacus گنجه فرف لوحه مربع موزائیک سازی
abacus قالب موزائیک سازی
abacus تاوه روی سرستون سرستونی
abased خوارشده
abased پست شده
abases پست کردن
abases تحقیرنمودن کم ارزش کردن
abasia عدم همکاری عضلات محرکه
abasia بدگامی
abated فروکش کردن
abated کاستن
abated تخفیف دادن
abated رفع نمودن
abated کم شدن
abated اب گرفتن از
abated خیساندن
abated غصب یا تصرف عدوانی
abated بزورتصرف کردن کاهش
abated تنزل
abated فرونشستن
abated [سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
abates فروکش کردن
abates کاستن
abates تخفیف دادن
abates رفع نمودن
abates کم شدن
abates اب گرفتن از
abates خیساندن
abates غصب یا تصرف عدوانی
abates بزورتصرف کردن کاهش
abates تنزل
abates فرونشستن
abatis سد درختی
abaton [محل خارج از دسترس]
abator رفع مزاحمت کننده
abator غاصب حق وارث قانونی
abbacy قلمرو راهب
abbacy مقام رهبانیت مقر راهبان دیر
abbess رئیسه صومعه زنان تارک دنیا
abbeys دیر
abbeys صومعه
abbeys خانقاه
abbeys کلیسا نام کلیسای وست مینستر
abbots راهب بزرگ
abbots رئیس راهبان
abduce به یک سو کشیدن
abduct ربودن
abduct دزدیدن
abduct دورکردن
abduct ادم دزدیدن
abduct از مرکز بدن دور کردن
abhide ساکن شدن
abhide ماندن
abhide ثابت بودن
abhide منتظر بودن
abhide تحمل کردن
abhide سکنی کردن
abhors تنفر داشتن از
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors ترساندن ترسیدن
abided ایستادگی کردن
abided پایدارماندن ماندن
abided ساکن شدن
abided منزل کردن
abided ایستادن
abided منتظر شدن وفا کردن
abided تاب اوردن
abider ساکن
abider مقیم
abides ایستادگی کردن
abides پایدارماندن ماندن
abides ساکن شدن
abides منزل کردن
abides ایستادن
abides منتظر شدن وفا کردن
abides تاب اوردن
abject پست
abject فرومایه
abject سرافکنده
abject روی برتافتن
abject خوار و پست کردن
abject کوچک کردن
abject مطرود
abject تحقیرکردن
abjure سوگند شکستن
abjure نقض عهدکردن
abjure برای همیشه ترک گفتن
abjure مرتد شدن
abjure رافضی شدن
abjure باطل کردن
abjure لغو کردن
Recent search history
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com