English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
Other Matches
t bone گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
bone استخوان
bone استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bone خواستن درخواست کردن
bone تقاضاکردن
bone عظم
to the bone <idiom> به طور کامل
frontal bone استخوان پیشانی
frontomalar bone استخوان پیشانی وگونه
foot bone غوزک مچ پا
foot bone خرده استخوان پا
funny bone استخوان ارنج
funny bone شوخی
funny bone خوش مزگی
tympanic bone استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
fish bone خارماهی
as dry as a bone مثل چوب [خشک]
green bone نیزه ماهی
bone of contention مایه نفاق
To set a bone. استخوان جا انداختن
temporal bone استخوان گیجگاه
herring bone معماری یا طرح چپ و راست
herring bone استخوان شاه ماهی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
thigh bone استخوان ران
zygomatic bone استخوان گونه
thigh bone فخد
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
fish bone استخوان ماهی
ungual bone استخوان ناخنی
It is now dry as a bone . حالاحسابی خشک شده است
ankle bone استخوان قوزک
ankle bone کعب
anvil bone استخوان سندانی
breast bone عظیم قص
back bone rope ridge
breast bone استخوان سینه
bone setting شکسته بندی
bone setter شکسته بند
bone oil روغن استخوانی
bone ache استخوان درد
bone black عاج سیاه
cannon bone استخوان ساق پا
carpal bone حجره گرزن
collar bone ترقوه
wishing bone جناغ مرغ جناغ
bone glue سریشم استخوانی
bone dry خیلی خشک
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
bone dry خشکیده
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
cuttle bone کف دریا
alveolar bone استخوانحفرهای
aitch bone استخوان کفل
nasal bone استخوانبینی
bone conduction رسانش استخوانی
ckeek bone استخوان گونه
knuckle bone قاب بازی
knuckle bone کعب
knuckle bone قاب
scroll bone استخوان فرفرهای
shin bone درشت نی
innominate bone استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
innominate bone استخوان بی نام
shin bone قصبه کبری
skin and bone پوست واستخوان
skin and bone لاغر
hyoid bone استخوان لامی
knuckle bone سه قاب
knuckle bone برامدگی بندانگشت
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
pertrosal bone استخوان سنگی یاحجری
parietal bone اهیانه
occipital bone استخوان قمحدوه
navicular bone استخوان زورقی
maxillary bone استخوان ارواره
malar bone استخوان گونه
ridge bone تیره پشت
ridge bone ستون فقرات پشت
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
long bone استخوانهای دراز
ridge bone استواری
tongue bone لامی
hurl bone استخوان ران اسب
the humeral bone عضد
bone marrow مخ
bone marrow مغز قسمت عمده
bone marrow جوهر
splint bone استخوان ساق نازک نی
splinter bone قصبه صغری
ridge bone استحکام
splinter bone ساق کوچک قزن قفلی
spoke bone زند بالا
spoke bone زند اعلی
stifle bone کاسه زانوی اسب
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
bone marrow مغز استخوان
huckle bone استخوان چاربند
marrow bone استخوان مغز دار
marrow bone زانو
marrow bone قاب زانو
the humeral bone بازو
the humeral bone استخوان عضد
the humeral bone استخوان بازو
huckle bone استخوان قوزک کعب
herring-bone [نقش تزئینی جناغی]
huckle bone قاب
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
huckle bone استخوان لگن
herring bone bond رج چینی جناغی
herring bone bond نماچینی جناغی
rag-and-bone man دورهگرد دستفروش
price cut to the bone کمترین قیمت
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
house محکم کردن
house خانه نشین شدن
house to get خانه اجارهای
house منزل گزیدن
house منزل دادن پناه دادن
house جادادن
house اهل خانه اهل بیت
house برج
her house خانه ان زن
keep house در خانه ماندن
her house خانه اش
on the house <idiom> مجاز درکاری
in-house درون ساختمان یک شرکت
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
i own that house من صاحب ان خانه هستم
in house درون ساختمان یک شرکت
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house شرکت
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house مجلس
to keep house خانه داری کردن
to keep house خانه نشین شدن
keep house خانه داری کردن
to let a house خانهای را اجاره دادن
house خاندان
keep house <idiom>
Outside the house. بیرون از خانه
necessary house خصوصی
necessary house محرمانه
necessary house نهانی
necessary house محرم
necessary house خلوت
house سرای
house of d. زندان موقتی
house جا دادن
own a house خانهای دارم
own a house دارای خانهای هستم
house-to-house جستجویخانهبهخانه
It is not very far from our house. خیلی ازمنزل ما دورنیست
He came out of the house. از منزل درآمد
house خانه
house منزل
house of d. توقیف گاه
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
the house over the way خانه روبرو
house جایگاه جا
house to let خانه اجارهای
station house مرکزکلانتری
gin-house [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
slaughter house سلاخ خانه مسلخ
farm-house خانه رعیتی
station house ایستگاه راه اهن
house of cards ساختمان سست بنیاد [اصطلاح مجازی]
charnel-house [انبار استخوان مردگان]
ice-house [ساختمان یخچال مانند]
software house مرکز نرم افزاری
culver-house [سوراخی در کبوترخانه]
hall-house تالار باز
solar house گلخانه شیشهای
dead-house مرده شوی خانه
slaughter house کشتارگاه
dike-house سنگر
dike-house خاک ریز
common-house نشیمنگاه صومعه
coach-house ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
station house ایستگاه کلانتری
long-house مسکن اشتراکی
house of cards طرح پوشالی [اصطلاح مجازی ]
house of cards ساختمان با ورقهای پاسور
porter house جایگاه فروش و صرف ابجووکباب و مانند انها
poor house دارالمساکین
poor house مسکین خانه
poor house نوانخانه
poor house گدا خانه
pilot house پل فرماندهی
pigeon house برج کبوتر
pigeon house لانه کبوتر
pigeon house کبوتر خان
pot house میخانه
pot house ابجو فروشی خرابات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com