Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
crane load
بارجرثقیل
Other Matches
crane
ماهیخوار بزرگ وابی رنگ جرثقیل
crane
دکل کش
crane
بالابر
crane
بارانگیز
crane
وسیله بلند کردن
crane
جرثقیل
crane
درازکردن
crane
باجرثقیل بلند کردن یاتکان دادن
dogging crane
بالابر انبری
crane trolley
واگن بالابر
crane track
واگن بالابر مسیر عبور کفچه بالابر
adjutant crane
درنای هندی
adjutant crane
لک لک هندی لک لک لاشخور
crane track
جرثقیل خودکار
dogging crane
بالابر گازانبری
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
floating crane
جرثقیل متحرک
flying crane
هواپیمای اخراجات هواپیمای جراثقال
grab crane
بیل مکانیکی
hand crane
بارانگیز دستی
ingot crane
جراثقال شمش
ladle crane
جراثقال پاتیل ریخته گری جراثقال چمچه ریخته گری
crane tower
دکل جرثقیل
crane tower
برج جرثقیل
crane balance
تعادل جرثقیل
crane chain
زنجیر جرثقیل
crane construction
ساختار جرثقیل
crane construction
ساختمان جرثقیل
crane hook
قلاب سرکابل بالابر جرثقیل قلاب یا چنگک جرثقیل
crane hook
چنگک بالاکش
crane installation
تاسیسات بالابر
crane ladle
پاتیل جرثقیل
crane frame
چارچوب جرثقیل
crane magent
اهنربای جرثقیل
crane rail
مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
crane rope
ریسمان جرثقیل
crane shovel
بیل مکانیکی
charging crane
جرثقیل بارگیری
crane fly
درنامگس
slewing crane
جراثقال گردان
stripping crane
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
titan crane
جرثقیل سنگین
hand crane
جرثقیل دستی
truck crane
ماشینجرثقیل
tower crane
جراثقال گردان اطاق دار
travelling crane
جرثقیل رونده بارانگیز خودرو
quayside crane
جرثقیلاسکله
gantry crane
جرثقیل
deck crane
بالابرعرشه
crane runway
مجرایبالابر
crane flies
درنامگس
slewing crane
جرثقیل چرخان
rotary crane
جراثقال گردان
revolving crane
جرثقیل گردان
travelling crane
جرثقیل متحرک
chimney-crane
[میله فلزی برای آویزان کردن غذا]
crane design
طرح پرنده درنا
[این طرح بیشتر در فرش چین و مغولستان به نشانه طول عمر بکار می رود.]
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
crane ladle
پاتیل بالابر کفچه بالابر
material handling crane
جراثقال انتقال بار
ingot drawing crane
جراثقال کشش شمش
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
pit furnace crane
جراثقال کوره عمیق
grab bucket crane
جرثقیل با بیل مکانیکی
get a load of
<idiom>
دیدن چیزی
off load
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
useful load
فرفیت مفید
load and go
بار کنش و اجراء
load and go
بارکنش و اجرا
over load
اضافه بار
to load off
بار اندازی کردن
to load off
خالی کردن
useful load
بار مفید
able to take a load
<adj.>
بار پذیر
load
تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load
بارگیری کردن
load
بارگیری مهمات
load
کاری که باید انجام شود
load
خشاب
load
استفاده از بیش از یک کامپیوتر در شبکه حتی خارج از بار هر پردازنده
load
بار زدن
load
بار داشتن
load
بار خارجی
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
load
بارزدن
load
فرمانی انتقال اطلاعات ازحافظه جانبی به حافظه اصلی
load
فشنگ گذاری
load
بار کردن
load
فشنگ
load
قرار دادن دیسک یا نوار در کامپیوتر تا اجرا شود
load
محموله
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
بارمهمات هواپیما
load
انتقال فایل یا برنامه از دیسک یا نوار به حافظه اصلی
load
خرج گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
load
فرفیت بارگیری
load
فیلم
load
بار گیری شدن
load
گذاشتن
load
فشار مسئولیت
load
بارالکتریکی
load
سنگین کردن
load
گرانبارکردن
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
load
بار کردن پر کردن
load
کوله بار
load
فرفیت
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
load
بار کردن داده ترتیبی در محلهای نامتمادی حافظه
load
نیرو
load
شارژ کردن
load
بار
load
بار فشار
load
عملکردماشین یا دستگاه
no load torque
گشتاور پیچشی بی باری
no load voltage
ولتاژ بی باری
no load switching
سوئیچینگ بی باری
peak load
بار پیک
nominal load
بار خارجی اسمی
nominal load
بار اسمی
non inductive load
بار خارجی ناخودالقا
peak load
بحبوحه مصرف
peak load
حداکثر بار
pay load
فرفیت مفید وسیله نقلیه
pay load
اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
pay load
فرفیت ترابری
peak load
بار خارجی بیشینه
on load speed
سرعت بار
off centre load
بار خارج از مرکز
pay load
بارمفید
peak load
بار حداکثر
non reactive load
بار خارجی ناخودالقا
peak load
بار قلهای
load test
ازمایش بار
load spread
انتشار نیرو
load sharing
شراکت در بارگذاری
load reversal
دوره بارگذاری متناوب
load resistance
مقاومت بار
load regulator
رگولاتور بار تنظیم کننده بار
load regulator
نافم بار
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
load point
نقطه بار
load point
شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
load of an ass
خروار
load of an ass
بار خر
load module
واحدبارشو
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
load module
پیمانه بارشو
load manifest
لیست بارها
load switch
کلید بار
load tension
ولتاژ بار
load voltage
ولتاژ بار
no load speed
سرعت بی باری
no load loss
تلف یا تلفات بی باری
no load current
جریان بی باری
no load condition
حالت بی باری
travelling load
بار متحرک
mission load
بار مبنای عملیاتی
mission load
اماد عملیاتی
maximum load
بار گذاری حداکثر
maximum load
بار حداکثر
lodestaror load
ستاره راهنما راهنما
lodestaror load
ستاره قطبی
load variation
تغییر بار
load variation
نوسان بار
load time
زمان بارکردن
load test
ازمون بار گذاری
load test
ازمایش با بار خارجی
load manifest
فهرست بار
permanent load
بار دائمی
load-bearing
دیوار باربر
unbalanced load
بار خارجی نامتوازن
ultimate load
بار نهایی
ultimate load
بار گسیختگی
type load
نوع مهمات هواپیما
type load
نوع بار مهمات
load spreader
بار پخش کن هواپیما
platform load
بار سکودار
total load
بار کل
torsional load
بار پیچشی
to strain under a load
درزحمت بودن بواسطه حمل یک بار
to relieve one of a load
باراز دوش کسی برداشتن
testing load
بار ازمون
testing load
بار ازمایش
tension load
بار کششی
unit load
واحد بار
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
variable load
بار متغیر
Load the gun.
تفنگ را پر از فشنگ کن
load platform
سکویبار
working load
بار کاربردی
working load
بار مجاز
work load
مقدار کار در واحد زمان
work load
حجم کار
work load
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load
فرفیت کار
work load
کاربار
wind load
بار باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com