English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
dead pull کوشش بیهوده
Other Matches
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to pull down ارزان کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull off برداشتن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ویران کردن
to pull افسانه جعل کردن
to pull through موفق شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up with با چیزی برابر شدن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull اغراق گفتن
pull through <idiom> بهبود یافتن
to pull off بردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out ترک کردن
pull-out عازم شدن
pull-out بیرون امدن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
to pull through رها شدن
to pull together با هم کارکردن
to pull together باتفاق زیستن
pull out بیرون امدن
pull out عازم شدن
pull in متوقف شدن
pull in توقیف کردن
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-in متوقف شدن
pull-in توقیف کردن
Pull yourself together. حواست را جمع کن
to pull through جنس
pull out ترک کردن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull کشیدن
pull away کنار گرفتن
pull away عقب نشینی کردن
pull down خراب کردن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down کاستن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull کشش
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull کشیدن دندان
pull کندن پشم کندن از
pull چیدن
pull 1 way give
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull برتری جزئی و مختصر
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull together همکاری کردن
pull up جلوگیری کردن
pull up جلو افتادن رسیدن
pull up صعود
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up to به چیزی رسیدن
to pull through به هدف خود رسیدن
to pull through کامیاب شدن
pull over عرق گیر
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull over ژاکت
pull over پیراهن کش ورزش
pull down دریافت کردن
dead as a d. بکلی مرده
from the dead ازمیان مردگان
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead against درست مقابل
dead بی حس
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead even کاملا مساوی
dead مهجور
dead توپ کم جان
dead گوی بولینگ ضعیف
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead متوفی
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead مات
dead مسکوت
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead منسوخ کهنه
dead بی پتانسیل
dead مرده
dead ساکن
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead even دقیقا برابر
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
pull to pieces سخت انتقاد کردن
pull to pieces خرد کردن
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull release وسیله قطع کشش مین
pull release عامل قطع کشش
pull round رفع نقاهت کردن
pull the bell زنگ را بزنید
pull round بهبودی یافتن
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull out quote عبارت استخراج شده
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull a face ادا در اوردن
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
pull the plug <idiom> شغل مناسب
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull gear چرخ دنده بالابر
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
pull strap نوارکشش
pull oneself together خود را جمع کردن
leg pull گول زنی
pull instruction دستورالعمل بازیابی
pull down menu شود
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
to pull the strings گربه رقصاندن
pull device عامل کششی
pull device ماسوره کشش مین
pull by the leg دست انداختن
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
give a pull at کشیدن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull round بهبودی یافتن
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
to pull on one's stockings چوراب بپاکشیدن
to pull on one's stockings جوراب پا کردن
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull the wires تحریکات کردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to pull to pieces خرد کردن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
pull handle دستهکشش
pull rod میلهکشش
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull strings <idiom> رشوه دادن
to pull a horse توی دهن اسب زدن
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
to pull a result نتیجه گرفتن
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
to pull a proof نمونه چاپی دراوردن
to pull a proof نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull caps هایهو برپا کردن
to pull caps نزاع کردن
to pull at a pipe با کوشش اب از لولهای کشیدن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull any one's ear کسیراگوشمالی دادن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one across a river کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
pull-back بازداشت
pull-ins توقیف کردن
pull-back فنر
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-outs عازم شدن
pull-back مانع
pull back فنر
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back بازداشت
pull-outs ترک کردن
pull back مانع
pull-backs مانع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com