English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
pull-outs ترک کردن
pull-outs عازم شدن
pull-outs بیرون امدن
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
Other Matches
try-outs تمرین نهایی
try-outs مسابقهی گزینش
down-and-outs بکلی بی مایه
outs انانی که مقام یامنصبی ندارند
outs دسته بی نفوذ
outs غیربازیکن ها
outs وجوه پرداختی
at outs مخالف
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
outs and ins انانی که سر کار دارای مقامی هستند
shoot-outs بالا جستن
cop-outs قول شکنی
shoot-outs درامدن
shoot-outs بیرون امدن
shake-outs باز کردن بادبان
sell-outs یکجا فروختن خیانت کردن
sell-outs فروختن
sell-outs معامله کردن
blow-outs جای باد در رفتن
buy-outs سهم کسی را خریدن
the ins and outs پیچ و خم
the ins and outs گوشه و کنار جرئیات
the ins and outs تفصیل
the ins and outs شرح
shake-outs لرزاندن رکود
shake-outs باتکان بیرون بردن
drop-outs ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
stake-outs زیرنظر گیری
ins and outs <idiom> باتمام جزئیات
sick-outs اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
To know the ins and outs of something. زیر وبم کاری رادانستن
stake-outs تحت نظر قراردهی
shoot-outs پیش امدن
stake-outs محل تحت مراقبت
ins and outs جزئیاتچیزی
cop-outs شانه خالی
cop-outs اقرار به جرم
drop-outs ترک کننده
drop-outs افت
cut-outs کلید قطع
cut-outs روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cop-outs خلف وعده
cop-outs عهد شکنی
cop-outs لنگاندازی
cop-outs جا زدن
pull up اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
to pull through به هدف خود رسیدن
pull over <idiom> متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull up with با چیزی برابر شدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up کاستن سرعت اسب
pull up to به چیزی رسیدن
pull up to با چیزی برابر شدن
pull up صعود
pull up جلو افتادن رسیدن
pull off باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull off مقاومت کردن
pull off نیروی کشش برقی
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over پیراهن کش ورزش
pull over عرق گیر
pull over ژاکت
pull through در تنگنا کمک یافتن
pull through در سختی بکسی کمک کردن
pull through در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull together همکاری کردن
pull up جلوگیری کردن
pull it out پیروزی در واپسین لحظات
to pull through کامیاب شدن
to pull down خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down ارزان کردن
to pull in دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull in داخل واگن خانه شدن
to pull off باوجود دشواری انجام دادن
to pull off بردن
to pull out از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull through جنس
to pull through رها شدن
to pull together با هم کارکردن
to pull down ویران کردن
to pull اغراق گفتن
to pull through موفق شدن
pull up توقف کردن [اتومبیل]
pull through <idiom> بهبود یافتن
pull (something) off <idiom> باانجام رساندن کامل کارها
Pull yourself together. حواست را جمع کن
to pull افسانه جعل کردن
to pull off برداشتن
to have the pull of برتری داشتن بر
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
to pull together باتفاق زیستن
pull down دریافت کردن
pull-in متوقف شدن
pull-out عازم شدن
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out بیرون امدن
pull POP
pull بازیابی داده از پشته
pull کشش
pull 1 way give
pull برتری جزئی و مختصر
pull-out ترک کردن
pull کشیدن
pull out بیرون امدن
pull-in توقیف کردن
pull out ترک کردن
pull out عازم شدن
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in توقیف کردن
pull in متوقف شدن
pull in نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull کندن پشم کندن از
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
pull down کاستن
pull چیدن
pull بیرون کشیدن بازیگر
pull away عقب نشینی کردن
pull کشیدن دندان
pull بطرف خود کشیدن کشش
pull away کنار گرفتن
pull down خراب کردن
to pull up by the roots ریشه کن کردن
to pull up by the roots از ریشه دراوردن
to pull up by the roots از بیخ دراوردن
to pull up by the roots بیخ کن کردن
pull-backs فنر
pull-backs چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs بازداشت
to pull to pieces عیب جویی کردن از
to pull to pieces خرد کردن
to pull the strings دیگران را الت قراردادن
to pull the strings گربه رقصاندن
to pull the wires گربه رقصانی کردن
to pull the wires تحریکات کردن
to pull the wires سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
to pull up a plant گیاهی را ازریشه دراوردن
to pull strings از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
to pull to pieces از هم سوا کردن
to pull to pieces از هم جداکردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
pull-backs مانع
to pull down a building متلاشی کردن ساختمانی
pull a fast one <idiom> تقلب کردن
pull ahead جلو زدن [در رانندگی]
pull one's socks up <idiom> پیشنهاد عالی دادن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
pull someone's leg <idiom> سربه سرکذاشتن
pull out of a hat <idiom> اختراع کردن
to pull caps هایهو برپا کردن
pull rank <idiom> تحت تفثیر قراردادن
pull strings <idiom> رشوه دادن
pull the plug <idiom> افشاء راز کسی
pull the plug <idiom> شغل مناسب
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
To pull the trigger . ما شه تفنگ را کشیدن
pull handle دستهکشش
pull-back فنر
pull-back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back بازداشت
pull-back مانع
pull back فنر
pull back چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull back بازداشت
pull back مانع
to pull down a building خراب کردن ساختمانی
pull rod میلهکشش
pull strap نوارکشش
pull up stakes <idiom> کوچ کردن
pull a punch در موقع ضربه دست را کشیدن
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
pull gear چرخ دنده بالابر
pull release عامل قطع کشش
hamstring pull کشیدگی عضله پشت ران
give a pull at کشیدن
hydrostatic pull کشش ایستابی
pull release وسیله قطع کشش مین
pull bread مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull a face ادا در اوردن
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
pull shot ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
pull by the leg دست انداختن
pull the bell زنگ را بزنید
pull a horse دهنه اسب را کشیدن
pull to pieces خرد کردن
pull to pieces سخت انتقاد کردن
pull down menu فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull the pace جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
pull the bell ریسمان زنگ رابکشید
mzgnetic pull کشش مغناطیسی
long pull اضافه پیمانهای که درنوشابه خانه ها برای جلب مشتریان میدهند
leg pull دست اندازی
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
leg pull گول زنی
pull device ماسوره کشش مین
drawbar pull فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com