Dictiornary-Farsi | dust-covers | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 157 (7 milliseconds)

English	Persian
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب


Other Matches

covers	بسته بندی
covers	تامین زیان و خسارات بیمه
covers	نگهبان بگوش
covers	دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
covers	روپوش
covers	حاوی بودن درپوش
covers	بازی دفاعی
covers	اماده شدن برای دریافت توپ
covers	تامین
covers	جلد سرپوش
covers	روکش کردن پوشانیدن پوشش
covers	سقف زدن
covers	مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
covers	امادگی
covers	اماده برای برگرداندن توپ
covers	سطح برف
covers	حایل شدن
covers	مخفی در بر گرفتن
covers	اختفاء
covers	جلد
covers	پوشاندن
covers	جلد کردن
covers	پنهان کردن
covers	طی کردن
covers	تامین کردن
covers	پوشش
covers	بوته زار پناهگاه شکار
covers	انجام دادن
covers	جان پناه خفاگاه پوشاندن
covers	حفاظ
covers	سرپوش
covers	پاکت
covers	رویه لفاف
bunk covers	روکش نسوز تختخواب
first-day covers	پاکت یا کارت پستال که در روز اول فروش تمبر جدید ارسال شده و تاریخ آن روز را روی تمبر مهر زدهاند
snow covers	برف پشته
charity covers a multitude of sins. <proverb>	صدقصه گناهان را پاک می کند .
in the dust	زیر خاک
saw dust	خاک اره
dust-up	بگومگو
dust-up	شکر آب
dust-up	جنگ و دعوا
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust well	گرد چال
in the dust	درخاک
in the dust	مرده
dust	گرد
dust	غبار
dust	خاکه ذره
dust	گرد وخاک
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust	خاک
dust	ریختن پاشیدن
dust	ارد
dust	گرد گوگرد
dust	تراب
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to dust the coat of	کتک زدن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
raise a dust	داد و بیداد کردن
to kiss the dust	پست شدن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
saw dust concrete	بتن خاک اره
dust color	رنگ خاکی
stone dust	خاک سنگ
stone dust	گرد سنگ
to bite the dust	افتادن
to bite the dust	مردن
to dust one's jacket	کسیرازدن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
zinc dust	گرد روی
gold dust	گرد طلا
dust-ups	جنگ و دعوا
dust-ups	شکر آب
dust-ups	بگومگو
gold dust	خاک طلادار
dust receiver	مخزنگردوخاک
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
to shake off the dust	تکاندن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to kiss the dust	کشته شدن
to raise a dust	شلوق کردن
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
to make a dust	گردکردن
to make a dust	هایهوکردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust bin	خاکروبه دان
dust bin	خاکدان
dust arrester	گرد گیر
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust arrester	واحد گردگیری
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust removal	گرد گیری
dust respirator	ماسک تنفسی
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
humbled to the dust	باخاک برابر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust mask	خاک گیر
dust colour	خاکی
dust collector	گردگیر
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust devil	تنوره دیو
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
dust laden	خاک گرفتگی
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust cloud theory	نظریه غباری
dust collection equipment	وسایل گردگیری
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
coal dust firing	اشتعال گردی
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته