Dictiornary-Farsi | early | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 64 (4 milliseconds)

English	Persian
early	زود
early	بزودی
early	مربوط به قدیم عتیق
early	اولیه
early	در اوایل
early	در ابتدا


Other Matches

early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise <proverb>	سحرخیز باش تا کامروا باشی
Early to bed and early to rise . <proverb>	زود بخواب و زود بر خیز .
early as possible	هرچه زودتر
early start	زودترین زمان شروع یک فعالیت
early spring	سیستم جنگ افزار ماهوارهای ضد شناسایی
early rising	سحرخیزی
early rising	زود خیزی
early rise	سخرخیز
early rise	زودخیز
early resupply	تجدیداماد در حین عملیات
early resupply	تجدید اماد به موقع
early time	زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
early weaning	از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
We set off early for ...	ما [صبح ] زود به ... رهسپار شدیم.
early answer	پاسخ زود
Early in the morning.	صبح زود
He is an early riser.	صبحها زود ازخواب بلند می شود ( سحر خیز است )
keep early hours	زود خوابیدن و زود برخاستن
i was up early this morning	امروزصبح زود بیدار شدم
early poets	شعرای پیشین
early peaches	هلوی پیش رس یازودرس
an early visit	دیدنی بموقع
as early aspossible	هر چه بیشتر
early warning	اعلام خطر کردن
early-warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
as early aspossible	هر چه زودتر
early-warning	اعلام خطر کردن
early bird	ادم سحرخیز
early warning	اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early riser	ادم سحرخیز
early maturing	زودرس
early in the year	دراوایل سال
early in the morning	صبح زود
early fruit	میوه پیش رس یا زودرس
early foot	سرعت بیش از حد در آغاز اسبدوانی
early finish	زودترین زمان ختم یک فعالیت
The early bird gets the worm. <proverb>	سحر خیز باش تا کامروا باشی.
Early Christian architecture	سبک معماری دوران مسیحیت
Do you get up early [late] in the morning ?	آیا شما صبح ها زود [دیر] از خواب برمیخیزید؟
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
Everyone retired early that night.	در آن شب همه زود رفتند بخوابند .
airborne early warning	اعلام خطر هوابرد
early infantile autism	در خودماندگی طفولیت
early event time	زودترین زمان وقوع یک واقعه
early token release	در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
currency of early islam	درهم
practice of early rising	مشق یا عادت سحر خیزی
to make an early start	زود حرکت کردن
to make an early start	زودرهسپار شدن
Far into the night . Into the early hours.	تا دم دمهای صبح
For petes sake , come early .	با لا غیرتا" زود بیا
airborne early warning	راداراعلام خطر نصب شده روی هواپیما
I am leaving early in the morning.	من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
I must make an early morning start.	باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
to keep early Šor good Šhours	زود خوابیدن وزود برخاستن
to skive off early [British English]	با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
early bird catches the worm <idiom>	هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
the early bird catches the worm <proverb>	کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت