Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (5 milliseconds)
English
Persian
final payment
پراخت نهائی
final payment
پرداخت نهایی
Other Matches
to buy something on a deferred payment plan
[on a time payment plan]
[on deferred terms]
چیزی را قسطی خریدن
final value
ارزش نهایی
final
غایی قطعی
final
قاطع
final
غایی
final
نهائی
final
فینال
final
مسابقه نهایی
final
تهایی
final
قطعی
final
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final
نهایی
final
پایانی
final
اخرین
final assembly
مونتاژ نهایی
final approach
مسیرنهایی فرود هواپیما
final assembly
نصب نهایی
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
final position
وضعیت نهایی
final act
قطعنامه
final approach
مسیر نهایی فرود
final act
سند نهایی
final acceptance
آزمایش قبولی نهایی ناو
final award
رای قطعی
final price
قیمت نهائی
final price
اخرین قیمت
final process
دستور اجرای حکم
final protocol
مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
final report
گزارش نهایی
final cinditions
شرایط پایانی
final cinditions
شرایط فینال
final drive
چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive
محرکه محور عقب
final instrument
معادل act final
final goods
کالای نهائی
final goods
کالا برای مصرف نهائی
final heading
مسیر پرواز نهایی
final drive
گرداننده نهایی
final heading
سمت پرواز یا حرکت نهایی
final diameter
قطر نهایی
final invoice
صورت حساب نهایی
final judgement
حکم نهایی
final measurement
اندازه گیری نهایی
final destination
مقصد نهایی
final demand
تقاضای نهائی
final decision
رای قطعی و نهایی
final cut
برش نهایی
final result
نتیجه نهایی
final whistle
سوت پایان
[ورزش]
to have the final
[last]
word
<idiom>
حرف خود را به کرسی نشاندن
semi-final
نیمه نهایی
semi-final
نیم پایانی
quarter-final
یک چهارم نهایی
semi-final
مسابقات نیم پایانی
Cup Final
بازیفینال
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
final shaving
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
quarter final
یک چهارم نهایی
final set
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
final state
حالت پایانی
final test
ازمایش نهائی
final velocity
سرعت نهایی
final term
جمله نهایی
final temperature
درجه حرارت نهایی
final awards judgements
احکام قطعی
The judge will have the final say on the matter.
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
final protective fires
اخرین اتشهای حفافتی
final protective line
خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
and that is flat(final)!No arguments!
چون وچراهم ندارد !
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
final boiling point
نقطه جوش پایانی
full and final settlement
تسویه تمام و کمال
final coordination line
اخرین خط هماهنگیها
final bomb release line
اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
in payment of
بعوض
in payment of
بجای
in payment of
درازای
re payment
بازپرداخت
on payment
باپول
on payment
دربرابر پول
down payment
پیش پرداخت
non payment
عدم پرداخت
on payment
در مقابل وجه
down payment
پیش قسط
payment
تادیه پول
by payment
از طریق پرداخت
payment
تادیه
against payment
درمقابل وجه
against payment
با پول
payment
قسط
against payment
در برابر پول
non-payment
عدم پرداخت
payment
کارسازی
payment
پرداخت
payment
وجه
payment under a guarantee
پرداخت تحت ضمانتنامه
payment under reserve
پرداخت تحت تضمین
payment terms
شرایط پرداخت
payment stopped
توقف پرداخت
payment stopped
دستور عدم پرداخت
payment on account
قسط
payment on account
آنچه علی الحساب پرداخت میشود
payment of an debt
وفاء دین
payment of a debt
اداء دین
payment in full
پرداخت تمام
payment in full
پرداخت کامل
payment in kind
پرداخت غیرنقدی
payment in kind
پرداخت جنسی
progress payment
پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
upfront payment
پول بیعانه
[پیش بها]
[پیش پرداخت]
[سپرده]
[ودیعه]
casual payment
مساعده
pre payment
پیش پرداخت
advance payment
پیش پرداخت
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
to stop payment
درمانده یا ورشکست شدن
terms of payment
شرایط پرداخت
suspension of payment
توقف
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
punctual payment
پرداخت در سر وعده
prompt payment
پرداخت فوری
part payment
پرداخت اقساطی
minimum down payment
حداقل میزان پیش پرداخت
deferred payment
پرداخت بصورت یوزانس
deferred payment
پرداخت اتی
deferred payment
پرداخت مدت دار
payment by installments
پرداخت قسطی
installment payment
پرداخت قسطی
as a partial payment
علی الحساب
in part payment
علی الحساب
average payment
پرداخت متوسط
deferred payment
پرداخت معوق
date of payment
موعد پرداخت
clean payment
پرداخت بی قید و شرط
casual payment
پیش پرداخت
monthly payment
پرداخت ماهانه
notice of non payment
گواهی عدم پرداخت
documents against payment
اسناد در مقابل پرداخت
payment against a draft
پیش پرداخت در مقابل برات
document against payment
تحویل اسناد در ازای پرداخت
payment against documents
پرداخت در برابر اسناد
demand for payment
تقاضای پرداخت
annual payment
پرداخت سالیانه
payment by instalments
پرداخت به اقساط
payment in advance
پیش پرداخت کردن
payment in advance
پیش پرداخت
annual payment
قسط سالیانه
on account payment
پیش پرداخت
part payment
بیعانه قسط
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
The means of payment will appear unchanged.
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
discontinue the payment of the cost of
ترک انفاق
deferred payment credit
اعتبار برای پرداختهای معوق
30% down payment against bank guaranty
۳۰ درصد پیش پرداخت در برابر ضمانت بانکی
delayed payment penalty
زیان دیر کرد
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
balance of international payment
موازنه پرداختهای بین المللی
arrangement for payment by instalment
تقسیط
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
lump sum payment
پرداخت نقدی
lump sum payment
پرداخت یکجا
regular payment of salaries
پرداخت حقوق بطورمرتب
mail order of payment
دستور پرداخت کتبی
annual payment factor
ضریب بازپرداخت سالیانه
preferential claims payment
طلب ممتازه
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
payment in due cource
پرداخت به موقع
arrangement for payment by instalment
قسط بندی
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
fee
[payment to professional people]
اجرت
fee
[payment to professional people]
حق الزحمه
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
option of delayed payment of the price
خیار تاخیر ثمن
payment on account
[American English]
قسط
secure encryption payment protocol
سیستمی که یک اتصال امن بین جستجوگرکاربر ووب سایت فروشنده ایجاد میکند تا کاربران بتوانند قیمت کالاها را روی اینترنت بپردازند
part
[ial]
payment of a fine
پرداخت قسمتی از جریمه
To pay money. To make a payment.
پول پرداختن
to make a part
[ial]
payment
یک قسط را پرداختن
payment by installments
[American English]
قسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com