English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
half-side نصفیکطرف
Other Matches
To take someones side . To side with someone. از کسی طرفداری کردن
side by side columns ستونهای پهلو به پهلو
side پهلو
side سمت کنار
side پهلو کناره
he is on our side طرفدار مااست
he is on our side طرف ما
near side سمت چپ اسب
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
side جهت
side ضلع
side کناره
side طرفداری کردن از
side در یکسو قرار دادن
side تیم
off side خارج از خط
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
along side پهلو به پهلوی
along side تا کنار
along side of درپهلوی
along side of دربرابر
along side of درقبال
side by side پهلو به پهلو
On that side . درآن طرف
side out خطای سرویس
along side در کنار
along side در پهلو
on side در داخل خط خارج نشده
on side پایان بازی
right side up وارونه
out side دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
out side of جز غیراز
over the side خارج از ناو
right side up پشت رو
side with <idiom> عاشق چیزی بودن
side out خراب کردن سرویس
side سمت
side سو
on the other side <adv.> درمقابل
on the other side <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
on one side <adv.> یکی انکه
on one side <adv.> در یک طرف
side جنب جانب
side بر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
side طرف
in side سمت سرویس زمین
in side سمت سرویس زمین اسکواش
half and half نصفانصف
second half نیمه دوم
half حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
half and half نوعی ابجو انگلیسی
half دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half نصفه
half a d. نیم دو جین
half مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
outside half هافبک کناری
half ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half نیمه نخست
right half نیمهراست
half سو
half نصف
half بطور ناقص
half نیمی
half شریک ناقص
half طرف
half and half بالمناصفه
half in half out دو پشتک به عقب با نیم وارو
ones better half زن
half way نیمه راه
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half یکی از دو بخش معادل
first half نیمه نخست
half نیم
to go off half بی گدارباب زدن
half کارتن با طول نصفه
to go off half بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
i thank you be half of از طرف ... تشکر می کنم
half way واقع در نیمه راه
one half of یک نصف
one half of نیمی از
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
one's better half زن بطور کنایه
one is half of two یکی نیمی است از دو
half a d. شش تا
side stream ریزابه
side screen چادر افتاب گیر
side step فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
side band ساید باند
side show نمایش فرعی
side post باهو
side post بائو
side post قائمه
side step سویگام
side reflector منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
side sweep and over under فن تندر
side slip بچه حرامزاده
side spray بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
side slip یک برشدن یا سر خوردن
side show موضوع فرعی
side step گریز
side reflector پرتوافکن کناری
side reaction واکنش جانبی
side step کنار رفتن
side sweep and over under گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
side ward ضلعی
side ward ازپهلو
side weir سرریز کناری
sit at my side درپهلوی من بنشینید
spear side سلاله ذکور
strong side سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
to win over to one's side غالب امدن بر
sunny side up فقط یک طرفش پخته
to win over to one's side مجذوب خود کردن
to win over to one's side بطرف خوداوردن
the right side of a fabric روی پارچه
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
side ward پهلویی
side ward یک بری
spear side طرف پدری
side tone سایدتون
side tone صدای جانبی گوشی
side tone انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
side veiw نیمرخ
side view نیمرخ
side view از پهلو
side view نمای جانبی
side view نمای پهلویی
side view نمای جنبی
side walk پیاده رو
side wall دیوار پهلویی
to be on the safe side باقی نباشد
king side جناح شاه شطرنج
positive side بخش مثبت
queen side جناح وزیر شطرنج
right side of a cloth روی پارچه
road side کنار جاده یا خیابان
ship side پهلو
short side خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
side aisle کنار
side aisle راهرو
side arm اسلحه کمری
side arm از پهلو
side arm کمری
side armor سلاح کمری
side arms اسلحه کمری
piping the side احترام با سوت
pipe the side فرمان تجمع گارد احترام
it is smooth out side از بیرون صاف است
lee side سمت پناه
leg side قسمتی از زمین کریکت شامل محل توپزن
image side جهت تصویر
i am on the wrong side of 0 من بیش از 05 سال دارم
lee side ward lee : syn
hill side دامنه تپه
negative side بخش منفی
on the father's side از سمت بدر
on the north side of پهلوی من بنشینید
on the opposite side در طرف روبرو
on the opposite side در انسوی دیگر
pipe the side تجمع گارد احترام
side arms جنگ افزارکمری
side band باند کناری
side effects اثرات جنبی
side effects اثرات فرعی
side foot ضربه با کنار پا
side friction اصطکاک جانبی
side glance نظر بیک طرف
side glance نظر فرعی نظر اجمالی
side group گروه جانبی
side honors مراسم ادای احترام در میزپاس
side job شغل غیر سازمانی
side lights چراغهای طرفین ناو
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
side lines محوطه بیرون از خط کناری
side overlap پوشش جانبی عکس هوایی
side dish غذاهای فرعی
side contact شاخک لامپ
side board میز دم دستی
side board میز پا دیواری
side board میز کناری
side board میز قفسه دار
side box لژکنار
side boy گارد احترام میز پاس
side burns لاپات
side burns موی سر درجلوگوشها
side burns خط ریش
side car جای اضافی چرخ داردرپهلوی راننده موتور سیکلت سایدکار
side cast پرتاب نخ ماهیگیری بحالت قوس تقریبا" افقی
side chain زنجیر جانبی
side circuit مدار جانبی
side party گروه رنگ زن
distaff side طرف مادری
side issue مسئله فرعی
side issue موضوع فرعی
(on the) safe side <idiom> سخت سرزنش کردن
sunny-side up <idiom> تخم مرغ نیمرو
side-effects نتیجه جانبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com