|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 18 (3 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
interlocked | بهم پیوستن | ||||
interlocked | در هم گیرکردن | ||||
interlocked | بهم ارتباط داشتن | ||||
interlocked | بهم قفل کردن | ||||
interlocked | درهم بافتن | ||||
interlocked | بهم پیچیدن | ||||
interlocked | متصل شدن | ||||
interlocked | پیوستن | ||||
interlocked | اتصال دادن تزویج شدن | ||||
interlocked | بلوکه شدن | ||||
interlocked | قفل شدن | ||||
interlocked | مسدودشدن بلوکه | ||||
interlocked | سد | ||||
interlocked | قفل | ||||
interlocked | رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود | ||||
interlocked | وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن | ||||
interlocked | همبند کردن | ||||
Other Matches | |||||
with fingers interlocked | با انگشتان در هم افتاده |
Recent search history | |
|