English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
land forming شکل دادن زمین
Other Matches
forming up تجمع
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
forming شکل دادن
forming فرم کاری
forming شکل گیری
vaccum forming شکل دادن در خلاء
cold forming حالت دهی در حالت سرد
forming work فرمکاری
hand forming شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
forming attachment تجهیزات تراش پروفیل
hot forming شکل دهی در حالت گرم
forming method روش تغییر شکل
forming die حدیده شکل دهی
forming property قابلیت شکل پذیری
explosive forming شکل دادن انفجاری
forming force قوه تغییر شکل
forming of battery plates اماده سازی صفحات باتری
cold forming property قابلیت شکل دهی
acid forming element عنصر اسیدساز
acid forming element عنصر اسیدی
image forming system سیستم تصویر سازی
rules for forming plurals قواعد جمع بندی
hot forming property خاصیت تغییر شکل پذیری گرم
rules for forming plurals ایین جمع بندی
automatic forming machine دستگاه قالب بندی خودکار
land vi فرود امدن
land vi پائین امدن
land n قوم مردم
never-never land غیر واقعی
never-never land تخیلی
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land vi پیاده شدن رسیدن
land n زمین
land n خشکی
land vi بزمین رسیدن
land n کشور
land n ملک
never-never land رویایی
land n ملت
land n دیار
land n سرزمین
land n خاک
land n خطه
land vi بخشکی امدن
land سرزمین عرصه
land ارض
land پشت
land سطح کوچک صاف
land به گل نشستن کشتی
land ملک
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land درست به هدف
land فرود
land سطح
land زمین
land به زمین نشستن
land خاک
land سرزمین دیار
land به خشکی امدن پیاده شدن
land رسیدن
land بزمین نشستن
land خشکی
land سرزمین
land فرودامدن
low land پستی زمین
margin land حد نهایی بازده زمین
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
native land میهن
native land وطن
land sturm نام نویسی همگانی
mother land سرزمین مادری
land surveying نقشه برداری
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
mother land وطن
mother land میهن
marsh land زمین شوره زار
low land زمین پست
level land زمین مسطح
land tax خراج
land tax مالیات بر زمین
land tenure اجاره داری زمین
land tax مالیات زمین
land tail بنه زمینی
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
land tag مجلس قانون گذاری پروس لاندتاک
land forces قوای بری
land swell خیزاب یا غلت اب نزدیک کرانه
land surveyor نقشه بردار
marsh land زمین ماندابی
land surveying برداشت
land tail باقیمانده زمینی یکان
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land tax مالیات ارضی
fluted land سطحمسطحمته
land masses خشکسار
land masses کشخر
land masses قاره
land masses اقلیم
land masses سرزمین بزرگ
land mass خشکسار
land mass کشخر
common land مکانعمومی
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
to cultivate land زمین را کشت کردن
to work the land زمین را زراعت کردن
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
land mass قاره
land mass اقلیم
land mass سرزمین بزرگ
table land زمین هموار
switzer land سویس
survey land نقشه برداری زمین
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
scrub land زمین بایر
registered land زمین ثبت شده
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
wild land صحرا بیابان
wild land زمین بایر و لم یزرع
waste land زمین موات
waste land اراضی موات
unutilized land اراضی موات
to sight land دیدن منظره
to clear land زمین راصاف کردن
the promised land ارض موعود
no man's land سرزمین بی صاحب
border land زمین مرزی
head land پرتگاه
land reform اصلاحات ارضی
high land زمین کوهستانی
immeasureable land سرزمین بیکران
land agent دلال معاملات ملکی
land alide لغزش زمین
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land breeze باد خشکی
land breeze باد ساحلی
land capacity کاراوری زمین
land carriage بار کشی زمینی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
cultivated land زمین محیات
hour land عقربه ساعت شمار
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
head land دماغه
crash land سقوط کردن هواپیما
center land خط میانی
certificate of land قباله زمین
cloud land عالم خیال یافرض
collctive land زمین مشاع
collective land زمین مشاع
conservation of land حفظ اراضی
barren land زمین لم یزرع
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
crown land خالصه
cultivated land اراضی محیات
land reforms اصلاحات ارضی
dream land عالم خواب و رویا
f.soil or land خاک یازمین حاصلخیز
fertile land سرزمین بارور
fertile land سرزمین حاصلخیز
land development احیای اراضی
land distribution توزیع اراضی
land slip ریزش سنگ از کوه
land poor دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
land policy سیاست اقتصادی مربوط به زمین
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
land plaster گج
land office اداره املاک وثبت اراضی
crash-land سقوط کردن هواپیما
land of promise زمین موعود
land mine مین
land poor زمین دار بی پول
land reclamation ابادانی زمین
land sick کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
land shark کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
land shark غارتگرکرانه
land service خدمت نظام در نیروی زمینی
land scaping محوطه سازی و ایجاد فضای سبز
land restoration بازسازی زمین
land register ثبت املاک
land reclamation عمران زمین
land mine مین زمینی
land measurer مساح
land lady زن میزبان
land improvements عمران و ابادانی زمین
land hunger از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
land grave کنت قدیم المانی
land grant اعطای اراضی
land grant زمین اعطایی دولت
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com