Dictiornary-Farsi | on the north side of | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
on the north side of	پهلوی من بنشینید


Other Matches

north north east	میان شمال و شمال خاور
side by side columns	ستونهای پهلو به پهلو
To take someones side . To side with someone.	از کسی طرفداری کردن
north <adj.>	شمال
north	شمال
north	شمالی
north	باد شمال
north	روبه شمال
north	در شمال
north east	شمال شرق شمال شرقی
north east	شمال خاور
north easter	باد شمال خاور
north wester	باد کج
north-east	شمال شرق
north-east	شمال شرقی در شمال شرق
north wester	باد شمال باختر
north west	در حال باختر
north star	ستاره قطبی
north west	شمال غرب شمال غربی
north west	شمال باختر
north star	جدی
north star	ستاره شمالی
north country	انگلستان شمالی
north circle	دایره شمالگان
north by cast	میان شمال و شمال شرقی
North Korea	کرهشمالی
north east	در شمال خاور
grid north	شمال شبکه
compass north	شمال مغناطیسی
North Sea	دریایشمالی
true north	شمال واقعی
true north	شمال جغرافیایی
true north	شمال حقیقی
net north	نت نورت
magnetic north	شمال مغناطیسی
north-western	شمال غربی
north western	شمال غربی
north britain	اسکاتلند
compass north	شمال قطب نما
north wind	باد شمال
north-eastern	از شمال خاوری
north-easterly	وابسته بشمال خاور
the north star	ستاره قطبی یا شمالی
the north pole	قطب شمال
North Pole	قطب شمال
north-easterly	درشمال خاور
north westerly	شمال غربی
north westerly	وابسته بشمال باختر
north-westerly	در شمال باختر
north-westerly	وابسته بشمال باختر
north-westerly	شمال غربی
north-easterly	شمال شرقی
north easterly	درشمال خاور
north easterly	وابسته بشمال خاور
north-west	شمال غرب
north briton	اسکاتلندی
north-west	شمال غربی در شمال غرب
north-eastern	وابسته به شمال شرق ایالات متحده
north easterly	شمال شرقی
north westerly	در شمال باختر
north-eastern	رو به شمال شرق
north-eastern	به سوی شمال شرق
magnetic north pole	قطب شمال مغناطیسی
north light roof	بام شمال نور
this line lies north	جنوبی است
celestial north pole	قطب شمال عالم
this line lies north	این خط شمالی
Pineapple does not grow in the North.	درشمال آناناس عمل نمی آید
North Atlantic Treaty Organization	ناتو
major North American road signs	عمدهترینعلائمجادهایدرآمریکایشمالی
north atlantic treaty organization (nato	پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
north atlantic treaty organization (nato	سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
off side	خارج از خط
out side	دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
over the side	خارج از ناو
out side of	جز غیراز
near side	سمت چپ اسب
on side	پایان بازی
on side	در داخل خط خارج نشده
off side	سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
right side up	پشت رو
he is on our side	طرف ما
he is on our side	طرفدار مااست
in side	سمت سرویس زمین
right side up	وارونه
side with <idiom>	عاشق چیزی بودن
side out	خطای سرویس
side out	خراب کردن سرویس
near side	سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
side by side	پهلو به پهلو
in side	سمت سرویس زمین اسکواش
on one side <adv.>	یکی انکه
on the other side <adv.>	به ترتیب دیگر
on the other side <adv.>	طور دیگر
on the other side <adv.>	درمقابل
on the other side <adv.>	ازطرف دیگر
on the other side <adv.>	از سوی دیگر
along side	در پهلو
side	پهلو
side	سمت
along side	در کنار
on one side <adv.>	در یک طرف
side	جنب جانب
side	ضلع
side	بر
side	جهت
side	سمت کنار
side	طرفداری کردن از
side	پهلو کناره
side	کناره
side	در یکسو قرار دادن
along side	پهلو به پهلوی
along side	تا کنار
side	سو
along side of	درپهلوی
along side of	دربرابر
side	طرف
along side of	درقبال
side	تیم
On that side .	درآن طرف
side show	نمایش فرعی
side show	موضوع فرعی
side slip	بچه حرامزاده
side spray	بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
side step	کنار رفتن
side step	گریز
sunny side up	فقط یک طرفش پخته
side step	سویگام
side screen	چادر افتاب گیر
to be on the safe side	برای اینکه احتمال اشتباه
side reflector	منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
side post	قائمه
weak side	زمین دور از توپ
to win over to one's side	غالب امدن بر
to win over to one's side	مجذوب خود کردن
to win over to one's side	بطرف خوداوردن
to be on the safe side	باقی نباشد
side reaction	واکنش جانبی
side reflector	پرتوافکن کناری
side slip	یک برشدن یا سر خوردن
the right side of a fabric	روی پارچه
side step	فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
side stream	ریزابه
side sweep and over under	فن تندر
side ward	یک بری
side wall	دیوار پهلویی
side walk	پیاده رو
side tone	انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
side view	نمای جنبی
side veiw	نیمرخ
side view	نیمرخ
side view	از پهلو
side view	نمای پهلویی
side ward	ضلعی
side ward	ازپهلو
side sweep and over under	گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
side tone	سایدتون
side tone	صدای جانبی گوشی
side ward	پهلویی
strong side	سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
spear side	سلاله ذکور
spear side	طرف پدری
sit at my side	درپهلوی من بنشینید
side whiskers	سبیل چخماقی
side weir	سرریز کناری
side view	نمای جانبی
I have a pain in my side.	پهلویم درد می کند
side handrail	دیلدستیداخلی
side handle	دستهجانبی
side footboard	پلکانعمودیجانبی
side face	سطحجانبی
side electrode	الکترودکناری
sunny-side up <idiom>	تخم مرغ نیمرو
side door	درداخلی
side chapel	دیوارهکلیسایکوچک
ship's side	کنارهکشتی
sea side	کناردریا
Queen's side	سمتملکه
prompt side	قسمتاضطراری
side judge	راهعبورجانبی
side ladder	پلههایجانبی
To sleep on ones side.	روی پهلو خوابیدن
To be on the safe side.	خیلی احتیاط بخرج دادن
on the sunny side .	درسمت آفتاب رو
side effects	آثار جانبی
(on the) safe side <idiom>	سخت سرزنش کردن
side vent	منفذکاری
side span	دهانهجانبی
side rail	ریلکناری
side plate	پیشدستی
side panel	حاشیهکناری
side mirror	آینهجانبی
side lane	راهعبورجانبی
King's side	سمتشاه
half-side	نصفیکطرف
face side	سطحرویه
Gospel side	[قسمت شمالی محراب یا کلیسا]
to slide to the side	به آنطرف سریدن
side effects	اثرهای جانبی
side-splitting	از ته دل