English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Other Matches
a word with a pejorative connotation واژه ای با معنای ضمنی منفی
poetaster شعر باف
poetaster شاعرک
pejorative واژه تحقیری
pejorative تحقیر امیز
pejorative تنزل دهنده
a pejorative term عبارتی تنزل دهنده
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
in a word خلاصه اینکه مختصرا
in a word <idiom> به طور خلاصه
to say a word سخن گفتن
to say a word حرف زدن
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
say the word <idiom> علامت دادن
last word <idiom> نظر نهایی
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
say a word حرف زدن
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
to keep to one's word سرقول خودایستادن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
word for word کلمه به کلمه
word for word تحت اللفظی
in a word خلاصه
say a word سخن گفتن
word for word طابق النعل بالنعل
the last word حرف اخر
the last word سخن قطعی
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
last word بیان یا رفتار قاطع
last word اتمام حجت
last word حرف اخر
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
keep to one's word سر قول خود بودن
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
take my word for it قول مراسندبدانید
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
in one word خلاصه اینکه مختصرا
in one word خلاصه
that is not the word for it لغتش این نیست
to keep to one's word درست پیمان بودن
i came across a word بکلمه ای برخوردم
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
the last word سخن اخر
the last word ک لام اخر
word لغت
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word مشابه 10721
word تعداد کلمات در فایل یا متن
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word واژه
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word لفظ
word گفتار
word واژه سخن
word حرف
word پیغام خبر
word قول
word عهد
word عبارت
word فرمان
word لغات رابکار بردن
word بالغات بیان کردن
word for word <adv.> نکته به نکته
word for word <adv.> کلمه به کلمه
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
word کلمه
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
upon my word به شرافتم قسم
word اطلاع
at his word بفرمان او
word for word <adv.> مو به مو
at his word بحرف او
word picture بیان یا شرح روشن
word deafness واژه کری
word salad اشفته گویی
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word count واژه شماری
word addressable نشانی پذیری کلمه
word salad سالاد کلمات
word square acrostic
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
word square جدول کلمات متقاطع
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word book کتاب لغت
word order ترتیب واژه ها
word of command فرمان نظامی
to plight one's word متعهدشدن
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
word fluency سیالی واژگانی
to send word پیغام دادن
to send word خبردادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
word mark نشان کلمه
to weigh one's word سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word length درازای کلمه
word length طول کلمه
word frequency بسامد واژگانی
word hoard لغت نامه
word of command فرمان انتصاب
word of honour قول شرف
word mark علامت کلمه
word time زمان کلمه
He didnt say a word. یک کلام هم حرف نزد
word book کتاب لغت
word book واژه نامه
word choice بیان
word choice کلمه بندی
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
word book قاموس
word book فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book دیکشنری
word book لغت نامه
mum's the word <idiom> دهان قرص
word of mouth <idiom> از منبع موثق
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
word correction اصلاحکلمه
swear-word کفر
swear-word ناسزا
swear-word فحش
four-letter word واژهی قبیح
four-letter word واژهیچهار حرفی
buzz word لغت بابروز
buzz word رمز واژه
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . قول شرف
word choice جمله بندی
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
written word کلماتنوشتاری
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
to plight one's word عهد کردن
one word sentence جمله تک واژهای
in word and deed درگفتارو عمل
in the p sense of the word بمعنی واقعی کلمه
his bare word قول خشک وخالی او
head word کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word نیم کلمه
ghost word کلمه غیرمصطلح
ghost word لغت غیر مستعمل
function word کلمه دستوری
full word کلمه کامل
full word تمام کلمه
double word کلمه مضاعف
instruction word کلمه دستورالعمل
introductory word کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
numeric word کلمه عددی
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word کلمه حافظه
machine word کلمه ماشین
loan word لغت اقتباسی
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
key word مفتاح
word perfect یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد
data word کلمه داده
cross word جدول لغز
cross word جدول معمائی
abide by one's word سر قول خود ایستادن
word of mouth صدای کلمه شفاهی
word of mouth کلمات مصطلح
word processing پردازش کلمه
word-blindness واژه کوری
word blindness واژه کوری
code word کلمات رمزی
code word کلمه رمز
word-play جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word play جناس تجنیس جنگ لغتی لغت بازی
word processors کلمه پرداز
word processor کلمه پرداز
abide by one's word بر قول خود استوار بودن
control word کلمه کنترل
computer word کلمه کامپیوتری
by word of mouth شفاهی
by word of mouth زبانی
by word of mounth شفاها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com