Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (10 milliseconds)
English
Persian
quarter staff
نیزه چوبی
Other Matches
quarter
برزن
on the quarter
در جهت پاشنه ناو
quarter
یک چهارم
quarter
یک چارک چهارک
quarter
ربع
quarter
اقامتگاه
quarter
محله
quarter
کوی بخش
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
last quarter
تربیع دوم
quarter
زنهار دادن
quarter
زنهار
quarter
چارک
quarter
یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
quarter
مدت سه ماه برزن
to ask for quarter
دخیل شدن
three-quarter
سه ربع
three-quarter
سه چهارم
quarter
بخش ربعی
quarter
چهار یک
to ask for quarter
بخشش طلبیدن
to ask for quarter
زنهارخواستن
to ask for quarter
امان خواستن
first quarter
تربیع اول
quarter
پناه بردن به
nose of the quarter
دماغهیکچهارمی
four quarter hold
ضربه فنی
turing this quarter
در این سه ماهه
to give quarter
امان دادن
quarter binding
جلدی که تنهاته ان چرم دارد
the industrial quarter of the
محله صنعتی شهر
four quarter hold
ایپون
to cry quarter
فریادامان یادخیل زدن
quarter horse
اسب کوتاه وپر طاقت
quarter moon
تربیع
quarter landing
پاگرد پله با 081 درجه گردش
quarter hour
ربع ساعت
quarter hour
پانزده دقیقه
quarter horse
اسب پرتحمل
quarter ditch
نهری که اب جویهای کوچک را جمع اوری کرده و به کانال تخلیه هدایت میکند
quarter deck
پاشنه
quarter day
موعدپرداخت
quarter day
روز پرداخت قسط
quarter brick
کلوک
quarter boom
تیرک پاشنه
quarter boom
بوم پاشنه
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
quarter sessions
دادگاه استینافی
quarter wind
باد موافق
residental quarter
منطقه مسکونی
quarter of an hour
یک چهارم سده
quarter phase
دو فاز
quarter-deck
ربععرشه
quarter final
یک چهارم نهایی
quarter-final
یک چهارم نهایی
quarter-finals
یک چهارم نهایی
admiral's quarter
بخش سرفرماندهی
quarter
[year]
دوره سه ماهه
quarter
[year]
سه ماه
to give quarter
زنهاردادن
cross-quarter
[آرایش گل چهار برگی]
three-quarter coat
کتسهربع
three-quarter sleeve
آستینسهربع
quarter note
نت یک چهارم
center of quarter circles
مرکز یک چهارم دایره ها
shorted quarter wave line
خط ربع موج بسته
open quarter wave line
خط ربع موج باز
staff
مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff
1- ستاد 2- کارکنان
staff
کارکنان
staff
پرسنل ستاد ستادی
staff
قسمت ستاد
staff
مخلوط سیمان و گچ
staff
چوب بلند
staff
تیر
staff
کارمندان کارکنان
staff
پرسنل
staff
افسران صاحب منصبان
staff
اعضاء هیئت
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
کارمندان
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
staff manager
رئیس کارگزینی
supervisory staff
کارمندان مباشر
supervisory staff
مباشرین
leveling staff
میر
surveyor's staff
ژالون نقشه برداری
technical staff
کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age
عصای پیری
tip staff
عصای سر فلزی
hotel staff
کارکنان هتل
staff nurse
سرپرستار
staff gauge
اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
treble staff
موسیقی
ground staff
افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
redeploy
[staff]
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
برگرداندن
redeploy
[staff]
عوض کردن
redeploy
[staff]
تغییر دادن
staff supervision
نظارت ستادی
staff study
بررسی ستادی
rammer staff
دسته سمبه
staff levelling
میر ترازیابی
staff gauge
اشل دستی
staff of life
نان یا چیزی شبیه ان
staff estimate
براورد ستادی
staff duty
کار ستادی
staff of life
مایه حیات
staff duty
ماموریت ستادی
staff officer
افسر ستاد
staff coordination
هماهنگی ستادی
staff college
دانشگاه جنگ
special staff
ستاداختصاصی
special staff
ستاد تخصصی
staff section
بخش ستادی
staff section
قسمت ستادی دسته سمبه
staff section
قطعات سمبه
staff sergeant
گروهبان دوم
rammer staff
چوب سمبه
staff duty
وفیفه ستادی
directing staff
ستاد هادی
directing staff
ستاد هدایت کننده
editorial staff
هیئت مدیره یانویسنده
ensign staff
میله پرچم پاشنه
gangway staff
نگهبان پله
general staff
ستاد ارتش
general staff
ستاد کل
general staff
ستاد عمومی
general staff
ستادفرماندهی
half staff
نیم افراشته
conducting staff
ستاد هادی
conducting staff
ستاد هدایت کننده
combined staff
ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
Chiefs of Staff
رئیس ستاد
analysis staff
ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
army staff
ستاد نیروی زمینی
army staff
ستادارتش
army staff
ستاد نظامی
brigade staff
ستاد تیپ
combined staff
ستاد مرکب
hand staff
دسته خرمن کوب
hand staff
چوبدستی
leveling staff
ژالون نقشه برداری
levelling staff
میر
levelling staff
شاخص تراز
pack staff
بغچه نگه دار
operating staff
متصدیان
paraprofessional staff
کارکنان غیر تخصصی
Chief of Staff
رئیس ستاد
operating staff
کارمندان عملیاتی
joint staff
ستاد مشترک
pack staff
بارنگهدار
integrated staff
ستاد توام
member of staff
کارمند
integrated staff
ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
jack staff
میله پرچم سینه
jacob's staff
چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
jacob's staff
مسافت سنج
planning staff
ستاد طرح ریزی کننده
personal staff
ستاد خصوصی فرمانده
personal staff
ستاد شخصی
army general staff
ستادنیروی زمینی
army general staff
ستاد عمومی ارتش
assistant chief of staff
معاون رئیس ستاد
assistant chief of staff
معاونت
assistant chief of staff, g
معاونت پرسنلی
marked levelling staff
میر مدرج
marked levelling staff
میر ترازگیری
deaputy chief of staff
رئیس رکن از رده سپاه به بالا
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
vice chief of staff
جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff
دستیاررئیس ستاد
water staff gauge
اشل اندازه گیری عمق اب
joint chief of staff
رئیس ستاد مشترک
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
general staff college
دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff, g
رکن یکم اداره یکم
command and general staff college
دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g (intelligenc
رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff,g (intelligenc
معاونت اطلاعات
assistant chief of staff, g (operations
رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff, g (operations
معاونت عملیات
command and general staff college
دافوس
assistant chief of staff,g(civil affair
معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area.
خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator.
هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com