English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
semi finished goods کالاهای نیمه ساخته
Other Matches
finished goods کالاهای اماده فروش
finished goods کالاهای ساخته شده
finished goods stock موجودی کالاهای تمام شده
semi durable goods کالاهای نیمه بادوام
semi luxury goods کالاهای نیمه تجملی
finished تمام شده
I am [have] finished with you. رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
We are finished (done for). کارمان تمام است ( خراب است )
finished مهذب با کمال
finished کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
finished پرداخته
finished متنی که تایپ شده و آماده چاپ گرفتن است
finished آنچه کامل شده است
finished product محصولات اماده برای توزیع ومصرف
finished product محصول نهائی
finished product کالای اماده فروش
finished floor level رقوم کف تمام شده
semi نیمه تاحدی
semi نیمه
semi نصفه
semi نیم
semi- در معنای نصف یا بخش
semi نصف
semi تقریبا نصف
semi نصف شده
semi پیشوندی بمعنی : نیم
semi trailer نیمه یدک
semi solvable نیم حل پذیر
semi skilled نیمه ماهر
semi spinner پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi roller پرتاب دورانی گوی بولینگ
semi officially بطورنیم رسمی
semi-finalist نیم - پایانگر
semi-colon نقطه ویرگول
semi-colon نقطهبند
semi-colon نیم وج از یا
semi-colons نقطه ویرگول
semi-colons نقطهبند
semi-colons نیم وج از یا
semi-conscious نیمه هشیار
semi official نیمه رسمی
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-conscious در حال نیمه غش
semi weekly هفتهای دوبار
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
semi monthly روزنامه یامجله دوهفتگی
semi diesel نیم دیزل
semi conductor نیمه هادی
semi circular a طاق روی
semi circular نیم دایرهای
semi centennial نیم سده نیم سدهای
semi centennial پنجاهمین سالگرد
semi independent نیمه مستقل
semi independent نیمه خود مختار
semi circle نیم دایره
semi literate نیمه نویسا
semi barbarian نیم وحشی
semi automatic نیم خودکار
semi mechanization نیمه مکانیزه
semi meran شبه مران در دفاع مران
semi monthly پانزده روزیکبار
semi-final نیمه نهایی
semi-final نیم پایانی
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-modal افعالیمثلdare;-Needنیمهکمکی
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-finals نیمه نهایی
semi finals نیمه نهایی
semi-column نیم ستون
semi slav شبه اسلاو در وامبی وزیرشطرنج
semi annually ششماهه
semi annual ششماهه
semi-mummy نیمهبستهشده
semi-finalist شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalists نیم - پایانگر
semi-precious نیمه بهادار
semi-finalists شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-precious نیمه گرانبها
semi-final مسابقات نیم پایانی
semi indirect lighting روشن سازی نیم مستقیم
semi-submersible platform سکوینیمهشناور
semi skilled worker کارگر نیمه ماهر
semi automatic advance میزان کردن نیم خودکار
semi automatic lathe ماشین تراش نیمه خودکار
semi logarithmic paper کاغذ نیمه لگاریتمی
semi killed steel فولاد نیمه ارام
semi interquartile range دامنه نیمه چارکی
semi circular parry دفاع نیمدایره
semi self maintained discharge تخلیه نیم وابسته
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
semi-fisheye lens لنزنیمهبرآمده
semi-detached houses خانههاییکشکلبادیوارمشترک
semi open game بازی شطرنج نیمه باز
semi automatic telephone system تلفن نیم خودکار
semi-permanent hair color [American] رنگ مو
get the goods on someone <idiom> فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
goods اجناس
goods کالاها
goods کالا
goods امتعه
goods جنس
d. of goods تحویل کالا یا اجناس
available goods کالاهای موجود
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
producer's goods مواد تولیدی
rationed goods کالاهای جیره بندی شده
secondhand goods کالاهای دست دوم
white goods پارچه سفید نخی
public goods کالاهای عمومی
prohibited goods کالاهای ممنوعه
prohibited goods اشیاء ممنوع
prohibited goods کالاهای منع شده
transport of goods حمل و نقل بار
proprietary goods کالاهایی که دارای علامتی خاص میباشند
proprietary goods کالاهای اختصاصی
producer's goods کالاهای مولد
Contraband goods. کالای قا چاق
stolen goods مال مسروقه
stolen goods کالای مسروقه
substitute goods کالاهای جانشین
supporting goods کالاهای حمایتی
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
to boycott goods تحریم کردن کالا
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
to discharge goods کالا را تخلیه کردن
valuable goods اشیاء بهادار
valuable goods اشیاء باارزش
we ran out of these goods این کالای ما تمام شد
white goods حوله سفید ملافه
yard goods اجناس ذرعی
stolen goods مال دزدی کالای دزدیده شده
stolen goods اموال مسروقه
transport of goods رفت و آمد بار
substandard goods اجناس بنجل
Goods to declare همراه داشتن کالاهای گمرکی
deliver the goods <idiom> موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
smuggled goods کالای قاچاق
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
spot goods کالاهای موجود
spot goods کالاهای اماده تحویل
staple goods کالای بسیار ضروری
to t. a cusomer for goods کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
manufactured goods کالایکارخانهساز
goods wagon واگنحملکالا
goods station ایستگاهکالاهایتجارتی
goods and services کالاها و خدمات
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
consumption goods کالاهای مصرفی
consumer's goods کالای مصرفی
consolidate goods کالاها را ادغام کردن
complementary goods کالاهای مکمل
competitive goods کالاهای مورد رقابت
common goods کالای مورد نیاز عموم
collective goods پارک و غیره
collective goods مانند جاده
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
collective goods کالاهای جمعی
custody of goods حفافت یا نگهداری کالا
d. in second hand goods سمسار
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
goods afloat کالای در راه
futures goods کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
final goods کالا برای مصرف نهائی
final goods کالای نهائی
fate of goods وضعیت کالا
fancy goods کالاهای تجملی
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
durable goods کالاهای بادوام
durable goods کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
dress goods قماشهای زنانه
discount of goods تخفیف روی کالا
d. in second hand goods دست فروش
collection of goods دریافت کالا
checking of goods بررسی امتعه
acceptance of goods قبول کردن کالا
consumer goods کالای مصرفی
consumer goods کالاهای مصرفی
consumer goods اشیاء مصرفی
luxury goods کالاهای تجملی
luxury goods کالاهای تشریفاتی
goods trains قطار حمل کالا
goods trains قطار باربری
goods train قطار حمل کالا
goods train قطار باربری
dry goods اجناس خشک
acceptance of goods پذیرفتن کالا
appropriation of goods ضبط مال التجاره
carriage of goods حمل و نقل کالا
capital goods دارایی ثابت
capital goods کالاهای سرمایهای
business goods کالای تولیدی
branded goods کالاهای دارای علامت تجاری کالاهای مارکدار
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
bill of goods فهرست تجارتی
bill of goods صورت کالا
attractive goods کالاهای جذاب
dry goods خشکبار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com