Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (6 milliseconds)
English
Persian
store-rooms
جای انبار کردن
store-rooms
انبار
store-rooms
انبار خانگی
Other Matches
rooms
فضا
rooms
انبار
rooms
اطاق
rooms
وسیع تر کردن
rooms
مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms
مجال
rooms
محل موقع
rooms
جا
rooms
خانه
rooms
اتاق
reading rooms
خوانشگاه
reading rooms
قرائت خانه
reception rooms
اتاق انتظار
reception rooms
پذیرشگاه
tea-rooms
کافه
tea-rooms
رستوران
tea-rooms
چایخانه
reading rooms
اتاق قرائت
men's rooms
مستراح مردانه
common rooms
تالار دانشجویان
common rooms
باشگاه دانشجویان
common rooms
اتاق استادان
drawing rooms
سالن پذیرایی
drawing rooms
اطاق پذیرایی
dining rooms
اطاق ناهار خوری
dining rooms
اطاق نهارخوری
powder rooms
مستراح یا توالت زنانه
reception rooms
اتاق پذیرایی
operating rooms
جایگاه عمل
waiting-rooms
اطاق انتظار
rest rooms
استراحتگاه
operating rooms
اطاق عمل
guest-rooms
اطاق مهمان
ante-rooms
اطاق انتظار
ante-rooms
کفش کن
dressing rooms
اطاق رخت کن
dressing rooms
اطاق ویژه ارایش
dressing rooms
رختکن
sitting-rooms
اتاق نشیمن
living rooms
اتاق نشیمن
living rooms
سالن نشیمن
living rooms
اطاق نشیمن
rest rooms
مستراح
cattle
[rooms]
of the worst description
دام
[اتاق]
در بدترین وضعیت
in store
اماده
store
انباره کردن
store
می باقی می ماند
d. store
مغازه بزرگ
in store
اندوخته
in store
موجود
store of value
منبع ارزش
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store
انباره
store
انبارکردن
store
انبار ناو
store
مغازه دکان
store
مغازه بزرگ
store
دکان ذخیره
store
انبار
store
مخزن
store
ذخیره اندوخته
store
موجودی
store
فروشگاه
store
اندوختن انبار کردن
store
ذخیره کردن
store
ذخیره
store
اندوختن
store
ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store
سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store
سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store
دخیره کردن
store
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store
انبارکردن اندوخته
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
store room
جای انبار کردن
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
This way please. store across the street.
بفرمائید از این طرف
permanent store
انباره دائمی
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
convenience store
خواربار فروشی کوچک
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
department store
فروشگاه بزرگ
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
store room
انبار
store room
انبار خانگی
store-room
جای انبار کردن
pushdown store
انباره پایین فشردنی
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
local store
ذخیره محلی
beam store
انبار پرتویی
bonded store
انبار گمرک
bonded store
انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
external store
انباره خارجی
capacitor store
انباره خازنی
control store
انباره کنترل
computer store
فروشگاه کامپیوتر
backing store
انباره پشتیبان
sand store
انبار ماسه
store and forward
انبارش و ارسال
store-room
انبار
store-room
انبار خانگی
two level store
انباره دو سطحی
store and forward
ذخیره و ارسال
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
grocery store
[American E]
بقالی
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
to set no great store by
قیمتی ندانستن
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
to set no great store by
مهم ندانستن
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com