Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to pull at a pipe
با کوشش اب از لولهای کشیدن
Other Matches
to pull through
به هدف خود رسیدن
to pull through
کامیاب شدن
to pull through
موفق شدن
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
pull off
نیروی کشش برقی
pull off
مقاومت کردن
pull off
باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
pull it out
پیروزی در واپسین لحظات
pull through
<idiom>
بهبود یافتن
pull over
اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
pull over
پیراهن کش ورزش
pull over
عرق گیر
pull out
ترک کردن
pull out
عازم شدن
pull out
بیرون امدن
pull out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out
ترک کردن
pull-out
عازم شدن
pull-out
بیرون امدن
pull-out
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull through
در تنگنا کمک یافتن
pull over
ژاکت
pull down
دریافت کردن
pull down
کاستن
pull down
پایین اوردن تخفیف دادن
to pull down
ویران کردن
to pull down
خراب کردن بی بنیه کردن
to pull down
ارزان کردن
to pull in
دست از کار یا رویه خودکشیدن
to pull in
داخل واگن خانه شدن
to pull off
برداشتن
to pull off
بردن
to pull together
باتفاق زیستن
to pull together
با هم کارکردن
to pull out
از واگن خانه یا ایستگاه بیرون امدن
to pull through
جنس
to pull
افسانه جعل کردن
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
pull down
خراب کردن
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
pull away
عقب نشینی کردن
to pull off
باوجود دشواری انجام دادن
pull away
کنار گرفتن
Pull yourself together.
حواست را جمع کن
to have the pull of
برتری داشتن بر
to have the pull of
اعمال نفوذکردن بر
to pull
اغراق گفتن
to pull through
رها شدن
pull up with
با چیزی برابر شدن
pull together
همکاری کردن
pull up to
با چیزی برابر شدن
pull up to
به چیزی رسیدن
pull up
اتصال یا برقراری ارتباط با یک سطح ولتاژ
pull up
کاستن سرعت اسب
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
pull up
صعود
pull through
در سختی بکسی کمک کردن
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
pull up
جلو افتادن رسیدن
pull up
جلوگیری کردن
pull in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in
متوقف شدن
pull-in
توقیف کردن
pull-in
متوقف شدن
pull-in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in
توقیف کردن
pull up with
به چیزی رسیدن
pull
کشیدن
pull
کشش
pull
برتری جزئی و مختصر
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull
بیرون کشیدن بازیگر
pull
چیدن
pull
بازیابی داده از پشته
pull
POP
pull
کندن پشم کندن از
pull
1 way give
pull
کشیدن دندان
pull
بطرف خود کشیدن کشش
pipe up
به سخن پرداختن
pipe down
بوسیله شیپور یا نای
pipe down
راحت باش دادن ساکت شدن
pipe down
حرف نزدن
pipe A
لولهA
pipe up
شروع به نی زدن کردن
to pipe up
زدن یا خواندن اغاز کردن
down pipe
ناودان
pipe down
سوت خاموشی ناو
pipe down
خاموشی
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
pipe B
لولهب
pipe
پیپ
pipe
نای فلوت
pipe
نشانهای
pipe
صفیرزدن
pipe
لوله کشی کردن
pipe
معمولا
pipe
ل وله
pipe
نی زنی
pipe
لوله حمل موادنفتی
pipe
لوله
pipe
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن
pipe
میله
pipe
نی
pipe
با صدای تیز و زیر حرف زدن
pipe down !
<idiom>
ساکت باش!
pipe
چپق
pipe
ساقه توخالی گیاه نی زدن
pipe
فلوت زدن
to pull caps
هایهو برپا کردن
pull the pace
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
pull the bell
ریسمان زنگ رابکشید
to pull caps
نزاع کردن
to pull the wires
تحریکات کردن
to pull the wires
گربه رقصانی کردن
to pull the strings
گربه رقصاندن
to pull the strings
دیگران را الت قراردادن
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
to pull round
بهبودی یافتن
pull instruction
دستورالعمل بازیابی
to pull on one's stockings
چوراب بپاکشیدن
pull down menu
شود
to pull on one's stockings
جوراب پا کردن
to pull any one's leg
کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to pull any one's ear
کسیراگوشمالی دادن
pull a face
ادا در اوردن
to pull a result
نتیجه گرفتن
pull a horse
دهنه اسب را کشیدن
pull a punch
در موقع ضربه دست را کشیدن
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
pull out quote
عبارت استخراج شده
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
pull oneself together
خود را جمع کردن
pull bread
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
pull by the leg
دست انداختن
pull device
ماسوره کشش مین
pull device
عامل کششی
pull to pieces
خرد کردن
pull release
وسیله قطع کشش مین
pull release
عامل قطع کشش
pull round
رفع نقاهت کردن
to pull any one's ear
کوش کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve
استین کسیرا کشیدن
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve
استین کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
to pull a proof
نمونه دراوردن باماشین فشاردستی که ...سوی خودبکشند
to pull a proof
نمونه چاپی دراوردن
pull the bell
زنگ را بزنید
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
to pull a horse
توی دهن اسب زدن
pull down menu
فهرستی که میتواند توسط تیک کردن اشاره گر ماوس بر روی عنوان ان و یا توسط فشردن دکمه صفحه کلیدنمایش داده
pull round
بهبودی یافتن
pull to pieces
سخت انتقاد کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
pull one's socks up
<idiom>
پیشنهاد عالی دادن
pull a fast one
<idiom>
تقلب کردن
To pull the trigger .
ما شه تفنگ را کشیدن
drawbar pull
فشار وارد به بازوی اتصال یابازوی کشش
pull-ins
توقیف کردن
pull strap
نوارکشش
pull rod
میلهکشش
pull handle
دستهکشش
pull-ins
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull someone's leg
<idiom>
سربه سرکذاشتن
pull-backs
فنر
pull-backs
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-backs
بازداشت
pull-backs
مانع
pull-outs
ترک کردن
pull out of a hat
<idiom>
اختراع کردن
pull rank
<idiom>
تحت تفثیر قراردادن
to pull down a building
متلاشی کردن ساختمانی
dead pull
کوشش بیهوده
to pull down a building
خراب کردن ساختمانی
to pull strings
از رابطه ها برای پارتی بازی استفاده کردن
pull ahead
جلو زدن
[در رانندگی]
pull-outs
خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs
بیرون امدن
pull up stakes
<idiom>
کوچ کردن
pull the rug out from under
<idiom>
بهم ریختن نقشه شخصی
pull-outs
عازم شدن
pull the plug
<idiom>
شغل مناسب
pull the plug
<idiom>
افشاء راز کسی
pull strings
<idiom>
رشوه دادن
pull-back
فنر
pull-back
چیزیکه بوسیله ان دامن زنانه راعقب نگاه میدارند
pull-back
بازداشت
to pull the wires
سیمهای عروسک خیمه شب بازی رادردست داشتن
hamstring pull
کشیدگی عضله پشت ران
to pull up by the roots
بیخ کن کردن
to pull up by the roots
از بیخ دراوردن
to pull up by the roots
از ریشه دراوردن
to pull up by the roots
ریشه کن کردن
pull gear
چرخ دنده بالابر
hydrostatic pull
کشش ایستابی
to pull up a plant
گیاهی را ازریشه دراوردن
leg pull
گول زنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com