Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English
Persian
transaction on change
معامله در بورس
Other Matches
transaction
خلاصه مذاکرات
transaction
تبادل
transaction
انجام
transaction
سودا
transaction
معامله
transaction
فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
transaction
رکورد حاوی داده جدید که برای بهنگام سازی رکورد اصلی باید استفاده شود
transaction
ثیر قرار میدهد.
transaction
ترکنش
transaction
داد و ستد
transaction
سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
transaction
پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
cause of a transaction
جهت معامله
credit transaction
معاملات استمهالی
an nucertain transaction
معامله غرری
credit transaction
معاملات موجل
external transaction
معاملات خارجی
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
party to a transaction
متعامل
spot transaction
معامله نقدی
object of transaction
مورد معامله
fictitious transaction
معامله صوری
transaction code
کد تغییرات
transaction in order
liability avoid to
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
capital transaction
داد و ستد سرمایه
reason for a transaction
جهت معامله
transaction file
فایل تراکنش پرونده تراکنش
transaction file
فایل تغییرات
transaction motive
انگیزه معاملاتی
transaction file
پرونده تراکنش
transaction data
دادههای تراکنشی
transaction costs
هزینههای معاملاتی
business transaction
داد و ستد بازرگانی
transaction motive
انگیزه مبادلاتی
transaction tape
نوار تراکنش
valid transaction
معامله صحیح
unauthorized transaction
معامله فضولی
unauthorized transaction
معاملات فضولی
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
transaction record
رکورد تراکنش
transaction oriented
تراکنش گر
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
foreign exchange transaction
معاملات ارزی
the deceived party in a transaction
مغبون
failure to comply with the transaction
عدم ایفاء تعهد
A cash ( credit ) transaction .
معامله نقدی ( اعتباری )
transaction demand for money
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
TAN
[Transaction authentication number]
رمز یکبار مصرف
transaction oriented processing
پردازش تغییرگرا
secure transaction technology
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
change down
به دنده سنگین حرکت کردن
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
change over
عوض کردن
[هواپیما]
to change to the better
تبدیل به احسن کردن
change
[in something]
[from something]
تغییر
[در یا از چیزی]
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
Keep the change.
بقیه پول مال خودتان.
Try to be serious for a change .
شوخی رابگذار کنار
May I change this?
آیا ممکن است این را عوض کنم؟
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
to change to the better
بهتر شدن
to change one's course
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to change for the better
تبدیل به بهترشدن
to change for the better
بهترشدن
change over
تغییر روش تغییر رویه
change over
انتقال بانکی
change
دگرگونی
change up
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
متفاوت ساختن چیزی
change
فایل که حاوی رکوردهایی برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change
عوض کردن
change
تغییر دادن تبدیل
change
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
change
رکوردی که حاوی داده جدید برای بهنگام سازی رکورد اصلی است
change
چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
change
تعویض مبادله
change
تبدیل
change
معاوضه
change
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر دادن
change
عوض کردن تغییردادن
change
تغییر کردن عوض شدن
change
معاوضه کردن خردکردن
change
تغییر
change
پول خرد مبادله
to change hands
دست بدست رفتن
change in demand
تغییر تقاضا
short-change
کمتر پول دادن
change of life
یائسگی
short-change
کش رفتن
short-change
کلاهبرداری کردن
short-change
گوشبری کردن
short-change
مغبون کردن
change hands
دست بدست رفتن
change gear
چرخ دندانه تبدیل
change court
تعویض زمین
change beat
تبادل ضربه
aspect change
تغییرمنظر هدف از دید رادار
aspect change
تغییرات منظری هدف
agent de change
دلال ارزی
short-change
حق کشی کردن
small change
پول خرد
Do I have to change busses?
آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
Would you change the tyre please?
آیا ممکن است لطفا لاستیک را عوض کنید؟
Would you change the lamp please?
آیا ممکن است لطفا لامپ را عوض کنید؟
to leave everything as it is
[not to change anything]
رسوم قدیمی را ثابت
[دست نخورده]
نگه داشتن
I have no small change.
من پول خرد ندارم.
counter-change
نقش شطرنجی
to change somebody's ways
رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
You have to change at London.
شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Do I have to change trains?
آیا باید قطار عوض کنم؟
small change
کم ارزش
small change
کم اهمیت
small change
ناچیز
pressure change
تغییراتفشار
Go and change your trousers.
برو شلوارت را عوض کن
change of heart
<idiom>
تغیر عقیده دادن
change (one's) mind
<idiom>
مغز کسی را شستشو دادن
change (one's) tune
<idiom>
تغیر نظر
I'd like some small change.
من قدری پول خرد میخواهم.
minor change
خرد تغییر
to undergo a change
تغییر یافتن
change over contact
کنتاکت تغییر دهنده
change of place
تغییر مکان
frequency change
تغییر بسامد
frequency change
تبدیل بسامد
illumination change
تعویض روشنایی
isothermal change
تغییرات هم دما
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
change of pace
جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
oil change
تعویض روغن
change of leg
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
physical change
تغییرات فیزیکی
quick change
بازیگری که زودبه زودهیئت خودرابرای بازی دیگرعوض کند
change of scene
تغییرمنظره
change of service
تعویض سرویس والیبال
change over switch
کلید تبدیل
change spin
چرخیدن با تغییر پا
change of station
انتقال تعویض محل خدمت
change of station
تغییر محل ماموریت
change of speed
تغییر سرعت
design change
تغییر طرح
design change
تغییر شکل کالا
dimensional change
تغییر اندازه
ecological change
دگرگونی بوم شناختی
ecological change
تغییربوم شناختی
eutectic change
تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
secular change
تغییر قرنی
change of engagement
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
to chop and change
پیوسته تغییررای دادن
to change colour
رنگ برنگ شدن
change of curvature
تغییر انحنا
change of clothes
جامه واگردان
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
to change one's countenance
تغییر قیافه یا رنگ دادن
to change one's tune
تغییر عقیده دادن
to change ones condition
عروسی کردن
to change ones condition
زن گرفتن شوهرکردن
to change ones mind
تغییر رای دادن
to change ones mind
منصرف شدن
to change the tack
تغییر رویه دادن
change in supply
تغییر عرضه
change in pennies
پول خردبه پنی
to chop and change
دو دل بودن
change lever
اهرم تغییر دهنده
change of edge
تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
speed change
تغییر سرعت یا تعویض عده دور
to change colour
تغییر رنگ دادن
change of curvature
دگر خم
susceptible of change
تغییر پذیر
susceptible of change
مستعد تغییر
band change switch
کلید تغییر باند فرکانس
indeterminate change of station
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
permanent change of station
تغییر محل دایمی یکان انتقال دایم
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
change sign key
کلیددکمهتغییرات
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
change gear mechanism
مکانیزم چرخ دندانه تبدیل
quick change gearbox
جعبه دنده نورتون
reverse slide change
تعویضاسلایدوارونه
permanent change of station
تغییر مکان دایمی
I'd like to change some 1000 euro.
میخواهم ۱۰۰۰ یورو را تبدیل کنم.
gear change box
گیربکس
gear change box
جعبه تعویض دنده
Is there enough time to change trains?
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
volume change of concrete
تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
Can you change these traveller's cheques?
آیا میتوانید این چکهای مسافرتی را به پول نقد تبدیل کنید؟
change horses in midstream
<idiom>
وسط کارمهمی نقشه یا رئیس را عوض کردن
change of operation control
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
forward slide change
تعویضاسلایدجلویی
Do you have some change for the parking meter?
آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟
steering column gear change
اتصال چرخ دنده فرمان
image phase change coefficient
ثابت فازی
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com