Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (4 milliseconds)
English
Persian
working
کار کننده
working
مشغول کار
working
کارگر طرزکار
working
استخراج
working
فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working
درست کار میکند
Other Matches
working mean
میانگین مفروض
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
working day
ساعت کار روزانه
working drawing
طرح ونقشه کار
working fluid
سیال عامل
working lead
بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working load
بار مجاز
working load
بار کاربردی
working day
روز کار
working population
جمعیت شاغل
working conditions
شرایط کار
working circuit
مدار جریان کار
working capacity
توانایی کار
working capacity
فرفیت کار
working capacity
سرمایه جاری
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
working man
کارگر افزارمند
working storage
حافظه کاری
He was working like the devil.
مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
I have been working here for years.
سالهاست دراینجا کار می کنم
I am working here non-stop.
یک بند دارم اینجا کار می کنم
working relationship
رابطهکاریوحرفهای
working area
محوطهاستخراج
working storage
انباره کاری
working set
مجموعه کاری
working set
مجموعه دایر
working section
قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working sails
بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working point
نقطه فشار متوسط
working plan
نقشه اجرا راهنمای کار
working paper
تعرفهء کار
working paper
ورقهء استخدام کارگر
working asset
سرمایه کار
working capital
سرمایه در گردش
hard working
زحمت کش
hard working
پرکار
furnace working
طرزکار کوره
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working
سردکاری
working stress
تنش مجاز
working classes
طبقه کارگر
working class
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working class
طبقه کارگر
working party
گروه کار
working parties
گروه کار
working capital
تنخواه گردان
working classes
مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
metal working
فلزکاری
in working condition
کارکننده
in working condition
دایر
under ground working
استخراج زیرزمینی
working angle
زاویه موثر
i do not feel like working
کار کردن ندارم
i do not feel like working
حال
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working fluid
سیال متحرک
hot working steel
فولاد عملیات حرارتی
safe working load
بارکاری مطمئن
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
working pressure gauge
استخراجدرجهفشار
it is in good working order
دایر است
it is in good working order
خوب کار میکند
hot working die
ابزار عملیات حرارتی
metal working industry
صنعت فلزکاری
in good working order
دایر
working lead fluid
سیال متحرک یا عامل
hot working brass
برنج قابل اهنگری
The working (middle,upper)class.
طبقه کارگر (متوسط بالا )
super imposed working load
بار مربوط به بهره برداری از بنا
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com