Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
Other Matches
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
narratives
روایت
narrative
روایت
exemplum
روایت
unearned
باد آورده
traditionary
روایت شده
in a narrative style
بشکل روایت
tradition
روایت متداول
story
روایت گزارش
narratively
به شکل روایت
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
To take ones leave .
هزار تومان کم آورده ام
cabal
دسیسه و توط ئه روایت
cabals
دسیسه و توط ئه روایت
to provoke somebody until a row breaks out
<idiom>
کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
noncompatibility
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessor
تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessing system
سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
cabbalah
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode
حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
to have stood the test of time
برای مدت زیاد دوام آورده باشد
The campaign was considered to have failed.
مبارزه
[انتخاباتی]
شکست خورده بحساب آورده شد.
traditinal
مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
collision detection
پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
accumulated profit
پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
MMU
مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD
پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
like this
چنین
it happened thaf
چنین
so
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
such
یک چنین
thus
چنین
sic
چنین
such
چنین
likewise
چنین
companding
دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
be it so
چنین باشد
be it so
چنین باد
i was given to understand
چنین فهمیدم
amen
چنین باد
who said so?
که چنین حرفی زد
there is a rumour that
چنین میگویند که
the report goes
چنین گویند
secus
نه این چنین
beit so
چنین باشد
beit so
چنین باد
exactly
چنین است
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
so said darius
چنین گفت ....
such and such
چنین و چنان
methinks
چنین مینماید
it look as if
چنین مینماید که گویی
semble
چنین به نظر می رسد
in that case
حال که چنین است
perhaps so
شاید چنین باشد
is it not
ایا چنین نیست
so called
که چنین نامیده شده
meseems
چنین بنظرم میرسد
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
so-called
که چنین نامیده شده
methinks
بنظرم چنین میرسد
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
that is not the case
مطلب چنین نیست
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
is that so?
ایا وا قعا چنین است
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
easy come, easy go
<idiom>
باد آورده را باد میبرد
Easy come, easy go.
باد آورده را باد می برد
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
if so
اگر هست اگر چنین است
they mingle their tears
با هم گریه می کنند
PRI
پشتیبانی کنند
he is well spoken of
از او تعریف می کنند
he warned them to obey
اطاعت کنند
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
they make much noise
خیلی صدا می کنند
they make much noise
زیاد شلوق می کنند
My feet hurt.
پاهایم درد می کنند.
i hear him complain
میشنوم که شکایت می کنند
Murray code
- بیت استفاده می کنند
the trumpets blows
شیپورها صدا می کنند
they dispute about nothing
درسرهیچ نزاع می کنند
had it trans ted
بدهید ترجمه کنند
daisy chain
سومین را و... فراخوانی می کنند
charnel house
مردگان راتوده می کنند
compatible
با هم درست کار می کنند
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
watch pocket
جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
Those who agree,raise their hands.
موافقین دستهایشان رابلند کنند
fillister
رندهای که با ان کنش کاودرست کنند
they are in full retreat
سخت عقب نشینی می کنند
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
They act after their kind.
جنس خود رفتار می کنند.
fire support coordinator
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
knife board
میزی که روی ان کاردهاراپاک می کنند
the iron interest
کسانی که در اهن کار می کنند
they went to r. themselves
رفتند که نامه نویسی کنند
adder
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adders
مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
mountain dew
ویسکی اسکاتلندی که بطورقاچاق در کوهستانهادرست می کنند
mud sill
پایه تبر پی استوانهای که در گل فرو می کنند
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
musette
اهنگی که برای نی انبان درست می کنند
She is the talk of the town .
همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
fleas i. doges and cats
کیک هاسگ و گربه را اذیت می کنند
tightrope
طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
who are your reference?
چه اشخاصی را دارید که شمارا معرفی کنند
human machine interface
حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
koumiss
قومیس نوشابهای که تاتارهاازشیرمادیان درست می کنند
They fight like cat and dog .
باهم مثل سگ وگربه دعوا می کنند
mealing table
صفحهای که باروت را روی ان نرم می کنند
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
Providence watches over him.
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
ccd
که دستیابی ترتیبی یا تصادفی را ممکن می کنند
mouse
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
mouses
که شما حرکت می دهید تنظیم می کنند
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
collaret
یقه زنانه که ازتوریاخزیاچیزهای دیگردرست می کنند
numerical
داده ذخیره شده کار می کنند
combination
مجموعهای از اعداد که یک قفل را باز می کنند
tandem
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
tandems
وضعیتی که در آن دووسیله همزمان کار می کنند
pontoon
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
pontoons
کرجی ته پهن که ازروی ان عبور کنند
nogging
اجری که بان فواصلی را پرمی کنند
saw doctor
ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
oast
کورهای که رازک را دران خشک می کنند
company grade
پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
oleomargarine
کره تقلیدی که از گوشت گاودرست می کنند
combatable
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
tightropes
طنابی که آکروباتها روی آن حرکت می کنند.
corporal oath
سوگندی که بادست زدن بکتاب یاد کنند
hydrotherapeutic
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
columns
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
column
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
departmental LAN
چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
In a quarrel they do not distribute sweetmeat.
<proverb>
توى دعوا یلوا پخش نمى کنند.
huck aback
حولهای پارچه نخ وکتان که گاهی گلداردرست می کنند
boat people
پناهندگانی که با قایق از کشور خود فرار کنند
The surely clean you out in this nightclub .
دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
This car is assembled in Iran.
این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
hydropath establishment
بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
These trees deprive the house of light .
این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
rissoles
کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
rissole
کوفته گوشت یا ماهی که باخمیرنان سرخ کنند
processes
که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
process
که کاملاگ یک فرآیند را بررسی , مدیریت و مرتب می کنند
generation
کامپیوترهایی که از مدارهای مجتمع و نه ترانزیستور استفاده می کنند
carriages
کدهایی که حرکت کارتریج چاپگر را کنترل می کنند
carriage
کدهایی که حرکت کارتریج چاپگر را کنترل می کنند
messages
اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
message
اندازه و سرعت ارسال پیام را بیان می کنند
priestcraft
دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
functional
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
mutton chop
دنده و نیمی از مهره که باهم سرخ کنند
The squirrels are storing up nuts for the winter.
سنجاب ها فندقی برای زمستان ذخیره می کنند .
Refugees believe Germany is a land of milk and honey.
پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
oatcake
کلوچه ور نیامده که ازارذجودوسردرست می کنند قرص جودوسر
pentarch
یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
pulper
اسبابی که دانههای قهوه رابان مغز می کنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com