Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (17 milliseconds)
English
Persian
snivel
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivels
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
Other Matches
sniffs
اب بینی را بالا کشیدن
sniff
اب بینی را بالا کشیدن
sniffed
اب بینی را بالا کشیدن
sniffing
اب بینی را بالا کشیدن
snub nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
pug nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed
دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
to blow one's nose
دماغ گرفتن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
embezzled
بالا کشیدن
embezzle
بالا کشیدن
embezzling
بالا کشیدن
heave
بالا کشیدن
heaved
بالا کشیدن
hoisted
بالا کشیدن
climb
بالا کشیدن
raises
بالا کشیدن
climbed
بالا کشیدن
climbing
بالا کشیدن
heave in
بالا کشیدن
raise
بالا کشیدن
hoist
بالا کشیدن
climbs
بالا کشیدن
hoists
بالا کشیدن
embezzles
بالا کشیدن
pullovers
کشیدن به طرف بالا
pullover
کشیدن به طرف بالا
to weigh anchor
لنگر بالا کشیدن
climb corridor
دالان بالا کشیدن
sniffs
بینی گرفتن
to blow nose
گرفتن بینی
sniff
بینی گرفتن
sniffing
بینی گرفتن
sniffed
بینی گرفتن
weigh
بالا کشیدن لنگر ناو
weighs
بالا کشیدن لنگر ناو
weighed
بالا کشیدن لنگر ناو
weighing
بالا کشیدن لنگر ناو
checkerein
لگام برای بالا یا عقب کشیدن سر اسب
face hold
گرفتن غیرمجاز دهان و چشم و بینی
escalates
بالا گرفتن
escalated
بالا گرفتن
escalating
بالا گرفتن
escalate
بالا گرفتن
surmounted
بالا قرار گرفتن
surmounting
بالا قرار گرفتن
over estimation
دست بالا گرفتن
surmounts
بالا قرار گرفتن
surmount
بالا قرار گرفتن
windlass
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlasses
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
horizontal
دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
overestimated
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimates
غلو کردن دست بالا گرفتن
quarterback sneak
حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
bascket catch
گرفتن توپ با کف دست به طرف بالا در سطح کمر
armlock
گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
pillaring
بالا رفتن ستون دود به طورسریع تنوره کشیدن دود
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
haemospasia
کشیدن خون بقسمتی ازتن چون درهنگام خون گرفتن
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
To bring two persons face to face .
دونفر رابا هم روبروکردن
drift bolt
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
To do something waveringly.
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
pecker
دماغ
mirthless
بی دماغ
encephalon
دماغ
the handle of the face
دماغ
mid brain
پل دماغ
out of spirits
بی دماغ
snot
ان دماغ
To treat them all alike. (indiscriminately).
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
ruddleman
چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
he is out of huomor
سر دماغ نیست
hanger on
موی دماغ
bete noire
موی دماغ
poniard varolii
پل مغز دماغ
he is out of huomor
دماغ ندارد
snot rag
دستمال دماغ
a pain in the neck
<idiom>
موی دماغ
brainfever
التهاب دماغ
geniuses
دماغ ژنی
lackbrain
دم خشک دماغ
d. of the brain
ترزید دماغ
tagalong
موی دماغ
idiocy
خبط دماغ
genius
دماغ ژنی
epencephalon
دماغ صغیر
nosebleeds
خون دماغ
hawk nose
دماغ قوشی
hawk nosed
دماغ قوشی
epistaxis
خون دماغ
nosebleed
خون دماغ
pugging
خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
planimeter
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
to peg out
میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
cerebritis
ورم غشاء دماغ
to be a pain in the neck
موی دماغ بودن
To be rebuffed .
دماغ سوخته شدن
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
He was snubbed . He drew blank.
دماغ سوخته شد ( خیط وبور )
To irritate someone.
موی دماغ کسی شدن
To get in somebodys hair . To irritate someone.
موی دماغ کسی شدن
septum
حفرههای بینی پره بینی
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
To damp someones ardour.
دماغ کسی راسوزاندن (خیط کردن )
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
She is far too conceited. She is full of herself .
گوئی از دماغ فیل افتاده ( پر افاده وازخود راضی )
to play gooseberry
همراه دونفرعاشق ومعشوق راه افتادن وموی دماغ انهاشدن)
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
tenant by sufference
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
guided propagation
تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
vomer
استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
anticipated stock losses
تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph
عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
bore
موی دماغ کسی شدن خسته شدن
bores
موی دماغ کسی شدن خسته شدن
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
predicting interval
فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
encephalitis
ورم دماغ ورم مغز
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
apl
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
snivel
اب بینی
cross eye
کج بینی
cross eye
دو بینی
sniveling
اب بینی
sniveled
اب بینی
hand reading
کف بینی
snivelled
اب بینی
snivelling
اب بینی
nasally
از بینی
night bilndness
شب بینی
chiromancy
کف بینی
mucus of the nose
اب بینی
the handle of the face
بینی
snivels
اب بینی
snot
اب بینی
noses
بینی
nose
بینی
palmistry
کف بینی
graphology
خط بینی
neb
بینی
nozzles
بینی
double vision
دو بینی
nozzle
بینی
rhinologist
بینی
snoot
بینی
pecker
بینی
rheum
اب بینی
nasoscope
بینی بین
myopia
نزدیک بینی
nassal
وابسته به بینی
nasute
گنده بینی
night bilndness
روز بینی
nearsightedness
نزدیک بینی
subtlety
باریک بینی
subtleties
باریک بینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com