English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
planchette احاطه کننده محاط
Other Matches
circumfluent احاطه کننده
circumambient احاطه کننده
surrounding احاطه کننده مجاور
perimeters فضای احاطه کننده
perimeter فضای احاطه کننده
obsidional احاطه کننده دست برندار
out flanking دور زننده احاطه کننده جناح
encirclement احاطه دشمن احاطه کردن
girdler محاط
embed محاط کردن
embeds محاط کردن
rock bound محاط بصخره
sea girt محاط بدریا
seagirt محاط دریا
inscribable محاط کردنی
inscribable محاط شدنی
landlocked محاط در خشکی
enclave economices اقتصادهای محاط
embed خواباندن محاط کردن
embeds خواباندن محاط کردن
belay وسیله پیچیدن محاط کردن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
straddling احاطه هدف از نظر سمتی احاطه سمتی هدف
sieges احاطه
encompassment احاطه
surrounds احاطه
siege احاطه
envelopment احاطه
cincture احاطه
surround احاطه
circumfusion احاطه
bracket احاطه
circumambiency احاطه
environment احاطه
environments احاطه
surrounded احاطه
encircles احاطه کردن
envelopment احاطه قائم
circuit احاطه کردن
environ احاطه کردن
encircled احاطه کردن
hem احاطه کردن
ensphere احاطه کردن
hemming احاطه کردن
hems احاطه کردن
hemmed احاطه کردن
besets احاطه کردن
beset احاطه کردن
ring احاطه کردن
encircle احاطه کردن
single envelopment احاطه یک طرفه
circuits احاطه کردن
enwind احاطه کردن
beleaguer احاطه کردن
flank احاطه جناحی
flanked احاطه جناحی
flanking احاطه جناحی
whelm احاطه کردن
compassable احاطه کردنی
hoop احاطه کردن
hoops احاطه کردن
to hem in احاطه کردن
turning movement احاطه دورانی
inclip احاطه کردن
pale احاطه کردن
paler احاطه کردن
palest احاطه کردن
ice bound احاطه شده از یخ
envelops احاطه قائم
envelops احاطه کردن
hedge احاطه کردن
hedged احاطه کردن
hedges احاطه کردن
imbosom احاطه کردن
icebound احاطه شده از یخ
envelop احاطه کردن
envelop احاطه قائم
enveloped احاطه کردن
enveloped احاطه قائم
enveloping احاطه کردن
enveloping احاطه قائم
vertical envelopement احاطه قائم
encircling احاطه کردن
contained احاطه دشمن
laager احاطه کردن
girdled احاطه کردن
boxes احاطه کردن
contains احاطه دشمن
box احاطه کردن
girdling احاطه کردن
double envelopment احاطه دو طرفه
embracement احاطه دربرداشتن
contain احاطه دشمن
straddle احاطه هدف
encirclement عمل احاطه
encompass احاطه کردن
encompassed احاطه کردن
encompasses احاطه کردن
encompassing احاطه کردن
encirclement احاطه دورانی
girdle احاطه کردن
straddled احاطه هدف
straddles احاطه هدف
insphere احاطه کردن
girdles احاطه کردن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
orbs عالم احاطه کردن
bracketing احاطه کردن هدف
circle گرفتن احاطه کردن
girdled حلقه احاطه کردن
circles گرفتن احاطه کردن
girdles حلقه احاطه کردن
beseige احاطه کردن فراگرفتن
rockbound احاطه شده با صخره
circling گرفتن احاطه کردن
girdling حلقه احاطه کردن
circled گرفتن احاطه کردن
orb عالم احاطه کردن
girdle حلقه احاطه کردن
palisade با پرچین احاطه کردن
palisades با پرچین احاطه کردن
inwreathe با حلقه گل احاطه کردن
engirdle احاطه کردن دارابودن
skirted دور زدن احاطه کردن
skirts دور زدن احاطه کردن
spheres دایره معلومات احاطه کردن
surround محاصره کردن احاطه شدن
engird احاطه کردن حلقه زدن
sphere دایره معلومات احاطه کردن
skirt دور زدن احاطه کردن
ring احاطه کردن زنگ اخبار
cincture احاطه کردن کمرچیزی را بستن
surrounded محاصره کردن احاطه شدن
surrounds محاصره کردن احاطه شدن
incomprehensibly بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
engarland درحلقهء گل قرار دادن احاطه کردن
bracket احاطه کردن تیر پایه انتن
gird احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
enring احاطه کردن حلقه زدن دور
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
death-lantern [ستون های احاطه شده با فانوس در حیاط یا قبرستان کلیسا]
enclaves ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
enclave ناحیه ایکه حکومت کشورهای بیگانه انراکاملا احاطه کرده باشد
atole جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
y site نوعی محوطه انبار مهمات روباز موقت که اطراف ان باسدهای خاکی احاطه شده باشد
wet bulb termometere ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com