English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
discharge اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharges اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
Other Matches
dishonorable discharge اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
dismissal اخراج از خدمت
bad conduct discharge اخراج از خدمت
dismissals اخراج از خدمت
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
outed اخراج کردن اخراج شدن
out اخراج کردن اخراج شدن
out- اخراج کردن اخراج شدن
exempt معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempted معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempting معاف ازخدمت شدن یا کردن
exempts معاف ازخدمت شدن یا کردن
to invalid a soldier home سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
wait upon پیشخدمتی کردن خدمت رسیدن و خدمت کردن
careers شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careered شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
career شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
careering شغل مدت خدمت دوران خدمت خدمت
wait on خدمت رسیدن و خدمت کردن
red card علامت اخراج اخراج بازیگر
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
slacker فراری ازخدمت نظام
slackers فراری ازخدمت نظام
malingering تعارض به منظور فرار ازخدمت
emeritus افتخارا ازخدمت معاف شده
swops اخراج کردن
evictions اخراج کردن
swap اخراج کردن
swapped اخراج کردن
swopping اخراج کردن
cast out اخراج کردن
exorcise اخراج کردن
out with اخراج کردن
eviction اخراج کردن
can اخراج کردن
swaps اخراج کردن
canning اخراج کردن
dis- اخراج کردن
cans اخراج کردن
swopped اخراج کردن
ousting اخراج کردن
ousted اخراج کردن
ousts اخراج کردن
to expel [from] اخراج کردن [از]
send down اخراج کردن
expel اخراج کردن
expelled اخراج کردن
expels اخراج کردن
expelling اخراج کردن
oust اخراج کردن
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
boot out <idiom> اخراج کردن ،کسی را مجبوربه ترک یا رفتن کردن
escape فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaped فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
sacked اخراج کردن یاشدن
sacks اخراج کردن یاشدن
sack اخراج کردن یاشدن
rusticate با اخراج تنبیه کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
bombing height ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
extract گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracted گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracting گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
extracts گلنگدن زدن اخراج کردن پوکه
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
banish اخراج بلد کردن دور کردن
banished اخراج بلد کردن دور کردن
banishes اخراج بلد کردن دور کردن
banishing اخراج بلد کردن دور کردن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
throw out <idiom> اخراج کردن،مجبور به ترک کردن
To dismiss (discharge) someone. کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
minister خدمت کردن
serves خدمت کردن
served خدمت کردن
served خدمت کردن به
serves خدمت کردن به
serve خدمت کردن به
serve خدمت کردن
ministers خدمت کردن
served خدمت ارتشی کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
to serve in the army درارتش خدمت کردن
serves خدمت ارتشی کردن
serve خدمت ارتشی کردن
to serve in the ranks خدمت سربازی کردن
desertion ترک خدمت کردن
to discharge someone without honor [from the army] اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning the ship وارد خدمت کردن کشتی
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
to serve one's term دوره خدمت خود را طی کردن
to release [from responsibility, duty] معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ]
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
ministers : کمک کردن خدمت کردن
minister : کمک کردن خدمت کردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
applied هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
rescue رهایی
rescues رهایی
rescued رهایی
relief رهایی
deliverance رهایی
abandonment رهایی
emancipation رهایی
escape رهایی
escaped رهایی
escapes رهایی
liveries رهایی
livery رهایی
emanacipation رهایی
riddance رهایی
goby رهایی
delivery رهایی
quietus رهایی
extrication رهایی
salvation رهایی
rescuing رهایی
deliveries رهایی
escaping رهایی
escapement رهایی
desertion ترک کردن افرادواجب النفقه ترک زوج یازوجه به وسیله دیگری فراراز خدمت وفیفه
disillusion رهایی از شیفتگی
disillusions رهایی از شیفتگی
break off رهایی ازدرگیری
break off position نقطه رهایی
acquittance رهایی بخشودگی
disenchantment رهایی از طلسم
bomb release line خط رهایی بمب
to get rid of رهایی یافتن از
to get off رهایی یافتن از
survival رهایی از انهدام
survivals رهایی از انهدام
disillusioning رهایی از شیفتگی
rescued رهایی دادن
rescues رهایی دادن
dishallucination رهایی ازشیفتگی
to extricate oneself رهایی یافتن
release point نقطه رهایی
rescuing رهایی دادن
rescue رهایی دادن
break up value قیمت رهایی
emergency relief رهایی از بلایا
emancipator رهایی دهنده
keep one's head above water رهایی یافتن
get out رهایی یافتن
impasse حالتی که از ان رهایی نباشد
on one's feet <idiom> رهایی ازبیماری یا مشکلات
dropping angle زاویه رهایی بمب
disengagement رهایی از قید یا تعهد
to escape [with something] رهایی یافتن [با چیزی]
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
released منتشر ساختن رهایی
to save one's neck از دار رهایی یافتن
bomb release point نقطه رهایی بمب
bailment رهایی به قید ضمانت
releases منتشر ساختن رهایی
release منتشر ساختن رهایی
lead us not into temtation ماراازوسوسه شیطان رهایی ده
released ازاد سازی رهایی واگذاری
release ازاد سازی رهایی واگذاری
redeems از گرو در اوردن رهایی دادن
redeeming از گرو در اوردن رهایی دادن
get off رهایی یافتن پیاده شدن از
redeem از گرو در اوردن رهایی دادن
releases ازاد سازی رهایی واگذاری
helicopter breakup point نقطه رهایی هلیکوپترها ازستون
disencumbrance رهایی ازقیدیاگرفتاری رهاسازی ازقید
redeemed از گرو در اوردن رهایی دادن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
angular velocity سرعت زاویهای رهایی بمب
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
sector تقسیم دیسک به شیار رهایی
redeemers رهایی بخش نجات دهنده
emergency relief رهایی ازمصایب غیر مترقبه
to p anyone through danger کسی را از خطر رهایی دادن
sectors تقسیم دیسک به شیار رهایی
release point نقطه رهایی ستون راهپیمایی
redeemer رهایی بخش نجات دهنده
apotheoses رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
apotheosis رهایی اززندگی خاکی وعروج باسمانها
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com