English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
Other Matches
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
ism : اصول
teaching اصول
doctrines اصول
teachings اصول
nitty-gritty اصول
tenet اصول
root اصول
principles اصول
technic اصول
ism اصول
roots اصول
doctrine اصول
banking principles اصول بانکداری
theory اصول نظری
grimace ادا و اصول
theories اصول نظری
functional اصول مبادی
relativity principles اصول نسبیت
principles of religion اصول مذهب
neodoxy اصول نوین
principles of economy اصول اقتصاد
technics اصول فنی
politics اصول سیاسی
economic principles اصول اقتصادی
methodology علم اصول
dogmas اصول عقاید
modernism اصول امروزی
mutualism اصول همکاری
abolitionist اصول بردگی
accounting principles اصول حسابداری
doctrine اصول حکمت
kinesiology اصول مکانیزم
naziism اصول نازی
principles of economics اصول اقتصاد
methodologies علم اصول
mormonism اصول mormon ها
doctrines اصول حکمت
denial measures اصول ممانعت
communism اصول اشتراکی
systems روش اصول
systems اصول وجود
tenet اصول مرام
constitutionalism اصول مشروطیت
dogma اصول عقاید
tenets اصول مسلم
rational principle اصول عقلیه
roots and branches اصول وفروع
copernician system اصول کپرنیک
monopolosm اصول انحصار
technologically اصول فنی
monopolism اصول انحصار
general principles اصول کلی
prineipal parts اصول فعل
grimacing ادا و اصول
nazism اصول نازی
grimaces ادا و اصول
chung shin اصول تکواندو
creationism اصول افرینش
technological اصول فنی
system اصول وجود
grimaced ادا و اصول
system روش اصول
economization رعایت اصول اقتصادی
democratism اصول حکومت ملی
musically مطابق اصول موسیقی
gradualism رعایت اصول تدریج
naturalistic موافق با اصول طبیعی
manichaeanism اصول فلسفه مانی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
counter current principle اصول جریان متقابل
moralist معتقد به اصول اخلاق
technically مطابق اصول فنی
psychologism پیروی از اصول روانی
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
monarchism اصول سلطنت مستقل
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
anomy بی توجهی به اصول دین
anomie بی توجهی به اصول دین
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
principles of economics اصول علم اقتصاد
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principled دارای اصول وعقاید
probity پیروی دقیق از اصول
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
code of procedure قانون اصول محاکمات
modernism اصول تجدد نوگرایی
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
liberalism اصول ازادی خواهی
planning principles اصول برنامه ریزی
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
hedonics اصول خوشی ولذت
Protestantism اصول ایین پروتستانت
mouthed ادا و اصول در اوردن
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
image shearing principle اصول برش تصویر
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
rationale توضیح اصول عقاید
revivalism اصول بیداری مذهبی
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
mouth ادا و اصول در اوردن
mouths ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
household art اصول خانه داری
hierarchism اصول سلسله مراتب
ex post facto شامل اصول گذشته
mutualist طرفدار اصول همدستی
scientifically موافق اصول علمی
individualism اصول استقلال فردی
fourteen points اصول چهارده گانه
moralists معتقد به اصول اخلاق
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
pauli اصول مذهبی پولس
fascism اصول عقاید فاشیست
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
principled اصولی پای بند اصول
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
modernist هوا خواه اصول امروزی
modernists هوا خواه اصول امروزی
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
techniques اصول مهارت روش فنی
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
technique اصول مهارت روش فنی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
accounting اصول حسابداری برسی اصل و فرع
feudalism سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
toryism اصول وعقاید حزب محافظه کار
trade unionism پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
EBNF روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
feudality تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
gymnosophy اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
irrationlism اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
machiavellism اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
sickles دراوردن
doffed دراوردن
doff دراوردن
doffs دراوردن
doffing دراوردن
sickle دراوردن
redact دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com