Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (5 milliseconds)
English
Persian
kittle cattle
ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
Other Matches
an irrepressible person
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
obsessively
وسواسی
fantastico
وسواسی
humoursome
وسواسی
obsessional
وسواسی
compulsive
وسواسی
obsessive
وسواسی
valetudinary
وسواسی
valetudinarian
وسواسی
scrupulous
وسواسی
maggoty
وسواسی
queazy
وسواسی
queasy
وسواسی
persnickety
وسواسی پرچانه
ritualistic behavior
تشریفات وسواسی
he has a maggot in his head
وسواسی است
houseproud
وسواسی در خانهداری
whimsicallity
بوالهوس وسواسی
anancastia
رفتار وسواسی
anancasm
رفتار وسواسی
morose
عبوس وسواسی
anankaslia
رفتار وسواسی
pernickety
وسواسی پرچانه
whimsical
بوالهوس وسواسی
scrupulously
<adv.>
خیلی دقیق وسواسی
obsessional neurosis
روان رنجوری وسواسی
meticulous
خیلی دقیق وسواسی
overcautious
بیش از اندازه محتاط وسواسی
incomputably
بطوریکه نتوان شمرد
irrepressible joy
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
irretraceable
که نتوان ردانرا گرفت
obsessive compupsive disorer
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
ineffably
بطوریکه نتوان بیان کرد
You cannot make bricks without straw.
<proverb>
بى کاه نتوان خشت ساخت .
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
incommutably
بطوریکه نتوان معاوضه نمود
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
You cannot put old heads on young shoulders .
<proverb>
سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
no enemy is insignificant
دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
incompressibly
بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
incomprehensibly
بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irrepressible joy
کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irretraceable
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
irredeemably
جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
incommunicability
چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
incommunicableness
چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
identity of indiscernibles
یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
oversale
پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
an impossible hat
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
pareto optimality
حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire .
<proverb>
آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com