Dictiornary-Farsi | ادوات اشکال زدایی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
debug aids	ادوات اشکال زدایی
debugging aids	ادوات اشکال زدایی


Other Matches

debugged	اشکال زدایی
debugs	اشکال زدایی
debug	اشکال زدایی
debugging	اشکال زدایی
debugging a program	اشکال زدایی یک برنامه
debugs	اشکال زدایی کردن
debugged	اشکال زدایی کردن
program debugging	اشکال زدایی برنامه
debug	اشکال زدایی کردن
debugging aids	وسائل اشکال زدایی
transversal	اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
error trapping	اشتباه زدایی غلط زدایی
dehydroisomerization	همپارش با هیدروژن زدایی ایزومر شدن با هیدروژن زدایی
gear	ادوات
instrument	ادوات
gears	ادوات
geared	ادوات
fixture	ادوات
instruments of percussion	ادوات ضربی
privative particles	ادوات نفی
weapon troops	یکانها ادوات
weapon troops	قسمتهای ادوات
privative particles	ادوات سلب
weapon platoon	دسته ادوات
agricultural implements	ادوات فلاحتی
hollow ware	ادوات فلزی
lighting equipments	الات و ادوات روشنایی
stringed instruments	سیمدار ادوات الضرب
interrogatives	ادوات استفهام پرسشی
interrogative	ادوات استفهام پرسشی
programming aids	ادوات برنامه نویسی
pulsatile instruments	ادوات ضربی یا زدنی
brass bands	ادوات انها از برنج باشد
brass band	ادوات انها از برنج باشد
tumbrel or bril	ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
gadroon	اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
phonoscope	التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
paleolithic age	روزگاری که مردم ازسنگهای تراشیده ادوات وافزار میساختند
deglaciation	یخ زدایی
dehydration	اب زدایی
de icing	یخ زدایی
desalting	نمک زدایی
desalinization	نمک زدایی
depolarization	قطبش زدایی
deoxygenation	اکسیژن زدایی
demythologization	اسطوره زدایی
peptization	لخته زدایی
demodulation	تحمیل زدایی
dealkylation	الکیل زدایی
desegregation	جدایی زدایی
dispergation	لخته زدایی
decentralization	مرکزیت زدایی
disinhibition	بازداری زدایی
discoloration	رنگ زدایی
desulphurizing	گوگرد زدایی
desulfurization	گوگرد زدایی
desensitization	حساسیت زدایی
genocide	نژاد زدایی
blanching	رنگ زدایی
decoloration	رنگ زدایی
deforestation	جنگل زدایی
degasify	گاز زدایی
deculturation	فرهنگ زدایی
mechanical de icing	یخ زدایی مکانیکی
decolourization	رنگ زدایی
de escalation	تشنج زدایی
decolorization	رنگ زدایی
deamination	امین زدایی
decarboxylation	کربوکسیل زدایی
decarbonylation	کربونیل زدایی
dehumidification	رطوبت زدایی
undoing	عمل زدایی
demagnetization	مغناطیس زدایی
descaling	پوسته زدایی
desalination	نمک زدایی
unlearning	یادگیری زدایی
deionization	یون زدایی
dehydrohalogenation	هیدروهالوژن زدایی
dehydrogenation	هیدروژن زدایی
troubleshoot	عیب زدایی
debug aids	ابزاراشکال زدایی
decolonization	مستعمره زدایی
accretion of silt	رسوب زدایی
stain removed	لکه زدایی
demystifies	راز زدایی
trubleshoot	عیب زدایی
sterilization	گند زدایی
unconditioning	شرطی زدایی
demystifying	راز زدایی
demystified	راز زدایی
demystify	راز زدایی
detente	تشنج زدایی
de-escalates	تشنج زدایی کردن
de-escalating	تشنج زدایی کردن
desegregates	تفکیک زدایی کردن
desegregate	تفکیک زدایی کردن
desulfurization unit	واحد گوگرد زدایی
de-escalated	تشنج زدایی کردن
de-escalate	تشنج زدایی کردن
de escalate	تشنج زدایی کردن
desegregating	تفکیک زدایی کردن
deskew	اریب زدایی کردن
demodulation	کشف تحمیل زدایی
demagnetization factor	ضریب مغناطیس زدایی
desegregated	تفکیک زدایی کردن
bleaching	رنگ زدایی الیاف
bleaching powder	گرد رنگ زدایی
defuse	تشنج زدایی کردن
defused	تشنج زدایی کردن
defuses	تشنج زدایی کردن
hydrodesulfurizing	گوگرد زدایی با هیدروژن
acid depolarization	قطبش زدایی اسیدی
defusing	تشنج زدایی کردن
pyrolytic dehydrogenation	هیدروژن زدایی تفکافتی
systematic desensitization	حساسیت زدایی منظم
armor protection	حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
dehydrocyclization	حلقهای شدن با هیدروژن زدایی
spinosity	اشکال
disadvantage	اشکال
traverses	اشکال
drawback	اشکال
snaggy	پر اشکال
traverse	اشکال
traversing	اشکال
nodes	اشکال
node	اشکال
traversed	اشکال
bugs	اشکال
dead lock	اشکال
nodus	اشکال
disadvantages	اشکال
worriment	اشکال
bug	اشکال
bugging	اشکال
drawbacks	اشکال
barely	با اشکال
nuclide	اشکال اتمی
smooth delivery	تحویل بی اشکال
to tide over a difficulty	اشکال را بر طرف
geometrical figures	اشکال هندسی
forms of currency	اشکال پول
i can add rapidly	به اشکال ما افزود
to make difficulties	اشکال تراشیدن
geometric shapes	اشکال هندسی
troubleshooting	اشکال یابی
trouble shooting	رفع اشکال
defect description	توضیح اشکال
description of error	توضیح اشکال
error description	توضیح اشکال
fault description	توضیح اشکال
baboons	اشکال مضحک
burbles	اشکال بی نظمی
difficulties	اشکال زحمت
baboon	اشکال مضحک
difficulty	اشکال زحمت
hardness	اشکال سفتی
debugging	اشکال زدائی
burbling	اشکال بی نظمی
burble	اشکال بی نظمی
burbled	اشکال بی نظمی
debugger	اشکال زدائی
debugger	اشکال یابی
impediment	محظور اشکال
demurrable	اشکال کردنی
diversely	به اشکال مختلف
impediments	محظور اشکال
swarmed	چندین اشکال برنامه
well	بدون اشکال اوه
To get into difficulties.	دچار اشکال شدن
swarms	چندین اشکال برنامه
There is the rub.	اشکال درهمین جااست
To raise difficulties . To creat obstacles.	اشکال تراشی کردن
kaleidoscopes	لوله اشکال نما
to create a difficulty	اشکال پیش اوردن
debug	اشکال زدائی کردن
discomfit	ایجاد اشکال کردن
discomfited	ایجاد اشکال کردن
discomfiting	ایجاد اشکال کردن
discomfits	ایجاد اشکال کردن
swarm	چندین اشکال برنامه
kaleidoscope	لوله اشکال نما
similar figures	اشکال همانندیا متشابه
bottle neck	مانع اشکال کار
it is particularly difficult	یک اشکال بخصوصی دارد
debugger	برنامه اشکال زدایییثلاعللهگل
handicap	امتیاز دادن اشکال
dysphagia	اشکال دربلعیدن غذا
acataposis	اشکال عمل بلع
handicaps	امتیاز دادن اشکال
debugs	اشکال زدائی کردن
debugged	اشکال زدائی کردن
diversiform	دارای اشکال مختلف
wells	بدون اشکال اوه
dysphonia	اشکال در حرف زدن
filet	توری دارای اشکال مربع
adding	قرار دادن اشکال کنار هم
pressed for time <idiom>	با اشکال وبه سختی وقت
add	قرار دادن اشکال کنار هم
adds	قرار دادن اشکال کنار هم
smooths	صاف کردن بدون اشکال بودن