English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English Persian
abortive medicines ادویه مسقط جنین
Other Matches
casuing to lapse مسقط
Muscat مسقط
abortive مسقط
negative prescription مرور زمان مسقط
pleas in bar مدافعات مسقط دعوی
aborticide دوای جنین کش دوای سقط جنین
spicing ادویه
spices ادویه
spice ادویه
pungent پر ادویه
condiment ادویه
spicery ادویه
spiced ادویه
condiments ادویه
spice box قوطی ادویه
spice rack قفسه ادویه
seasoner ادویه زننده
spice ادویه زدن به
spicery ادویه جات
spicy ادویه دار
spicy ادویه زده
spicery ادویه [آشپزی]
spicing ادویه زدن به
seasoning ادویه زنی
spiced ادویه زدن به
spices ادویه زدن به
emmenagogues ادویه مدره طمث
chilies خوراک لوبیای پر ادویه
Chile خوراک لوبیای پر ادویه
chilli خوراک لوبیای پر ادویه
chili خوراک لوبیای پر ادویه
emmenagogue ادویه قاعدگی اور
chillies خوراک لوبیای پر ادویه
piccalilli ترشی ادویه وسبزیجات
chutney یک نوع ترشی با ادویه
condiments چاشنی ادویه زدن
condiment چاشنی ادویه زدن
sangaree باده قرمز ادویه زده
spicery انباری ادویه [واژه قدیمی]
highly seasoned پرادویه ادویه زده شده
castors :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
castor :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
casters :تنگ کوچک ادویه یا سرکه
methglin نوشابه انگبینی ادویه دار
season ادویه زدن معتدل کردن
seasoned ادویه زدن معتدل کردن
herb spice blend آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
caster تنگ کوچک ادویه یا سرکه
purls ابجو دارای ادویه معطر
purling ابجو دارای ادویه معطر
to powder meat نمک یا ادویه بگوشت زدن
to garble spices ادویه رابازرسی وپاک کردن
seasons ادویه زدن معتدل کردن
purl ابجو دارای ادویه معطر
purled ابجو دارای ادویه معطر
wassail ابجو یاشراب مخلوط با ادویه وشکر
vinaigrette سس دارای سرکه و روغن زیتون و ادویه
hippocras شرابی که بان ادویه زده باشند
germ جنین
fetus جنین
germs جنین
fetuses جنین
afterbirth جنین
chrysalises جنین
foetuses جنین
foetus جنین
embryo جنین
embryos جنین
chrysalis جنین
pastrami گوشت ادویه زده ودودی شده شانه گاو
aniseed تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
abortion اسقاط جنین
abortion سقط جنین
implacental بی جفت جنین
feticide کشتن جنین
miscarried جنین ساقط
foeticide اسقاط جنین
secundine جفت جنین
foetation تشکیل جنین
foaticide سقط جنین
mola جنین کاذب
abortions سقط جنین
to have a miscarriage جنین افگندن
abortions اسقاط جنین
miscarriage سقط جنین
wheatgerm جنین گندم
miscarriages سقط جنین
foaticide جنین کشی
fetal وابسته به جنین
embryogen تشکیل جنین
embryogen پیدایش جنین
aborticide جنین کشی
ecbolic جنین انداز
blood money of an unborn child دیه جنین
aborsement سقط جنین
abortment سقط جنین
embryogeny پیدایش جنین
embryogeny تشکیل جنین
foeticide جنین کشی
abortive foatus جنین ساقط
feticide سقط جنین
placentas جفت جنین مشیمه
abortionists سقط جنین کننده
placenta جفت جنین مشیمه
placental وابسته به جفت جنین
chorion پرده بیرونی جنین
hypoblast غشاء داخلی جنین
chorion مشیمه خارجی جنین
aplacental فاقد جفت جنین
mesoblast میان پوست جنین
abortionist سقط جنین کننده
malposition جابجا شدگی جنین
abortive foetus جنین سقط شده
embryotomy تشریح جنین درزهدان
malposition حالت غیرطبیعی جنین
pot pourri کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
yolk sac کیسه زرده دورتادور جنین
eventration جنین بی شکم یابی روده
by con. مفهوم مخالف ان جنین میشود
embryos جنین کمتر از هشت هفته
mesoblast لایه جرثومه میانی جنین
amnion مشیمه پردهء دور جنین
embryo جنین کمتر از هشت هفته
placentation پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
conception لقاح تخم وشروع رشد جنین
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
abortionist کسی که موجب سقط جنین میشود
embryoctony ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
abortionists کسی که موجب سقط جنین میشود
blasetocyst جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
conceptions لقاح تخم وشروع رشد جنین
germ layer یکی از طبقات سلول ابتدایی جنین پس از تکمیل مرحله گاسترولا
germinal area قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
lanugo کرکی که در روی جنین انسان و برخی جانوران دیده میشود
metencephalon قسمتی از مغز جنین که سازنده مخچه وبصل النخاع است
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
stillbirths زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirth زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
abortifacient سقط جنین کننده سقط جنینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com