English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
It is beyond my authority. ازاختیار من خارج است
Other Matches
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
outsides در خارج
off خارج از
outside [of] <adv.> خارج [از]
off side خارج از خط
outed خارج
out-of- خارج از
outsides خارج
outside در خارج
outside خارج
non-combatants خارج از صف
non-combatant خارج از صف
non combatant خارج از صف
per خارج از
externally از خارج
out خارج
externals خارج
external خارج
out [of] <adv.> خارج [از]
out of خارج از
forth of خارج از
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out- خارج
abroad خارج
aroint خارج شو
out of tune خارج
out of door خارج ازمنزل
issue خارج شدن
issued خارج شدن
out of phase خارج از فاز
expulse خارج کردن
outdoors خارج از منزل
irrelevant خارج از موضوع
exterritorial خارج الملکتی
overseas خارج ازکشور
extra cosmical خارج ازعالم
out of line خارج از خط جبهه
out خارج از حدود
out- خارج از حدود
outed خارج از حدود
quotient خارج قسمت
quotients خارج قسمت
out خارج بیرون
outed خارج بیرون
out- خارج بیرون
extra professional خارج حرفهای
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
derails از خط خارج شدن
derailing از خط خارج کردن
derailing از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derail از خط خارج کردن
derail از خط خارج شدن
popping خارج شدن
eccentrics خارج از مرکز
eccentric خارج از مرکز
derails از خط خارج کردن
extraterritorial خارج الارضی
To fall out. از صف خارج شدن
eject خارج کردن
ejected خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
foreign market بازار خارج
fescennine خارج ازاخلاق
extravascular خارج رگی
neither here nor there خارج ازموضوع
extrauterine خارج رحمی
not to the point خارج از موضوع
out of question خارج از موضوع
from the outside از خارج [از جایی]
extragalactic خارج کهکشانی
extracellular خارج سلولی
extra-marital خارج از زناشویی
out of action خارج ازنبرد
extra spectral خارج طیفی
extra regular خارج ازقاعده
extraneous خارج از قلمروچیزی
alfresco خارج از منزل
without بطرف خارج
extramundane خارج دنیایی
extramarital خارج از زناشویی
off season خارج از فصل
off center خارج از مرکز
beside the question خارج از موضوع
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
bring out خارج کردن
extramarital خارج ازدواجی
blow out به خارج دمیدن
standaway خارج از بدن
off duty خارج از خدمت
emigration مهاجرت به خارج
off duty خارج از نگهبانی
submultiple خارج قسمت
nonsense خارج از منطق
soto uke دفاع از خارج
over the side خارج از ناو
oversea خارج از کشور
double out 081 خارج
phase out خارج کردن
unship خارج کردن
void خارج شدن
outbound مربوط به خارج
to rule out خارج کردن
exits خارج شدن
exit خارج شدن
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
anieoro از داخل به خارج
begone خارج شو عزیمت کن
cross country خارج از جاده
beside the mark خارج ازموضوع
ungracious خارج از نزاکت
extraction خارج کردن
outbound خارج ازمحدوده
issues خارج شدن
abaxile خارج از مرکز
to fall out خارج شدن
to pass off خارج شدن
acentric خارج از مرکز
egress خارج شدن
ouyby خارج از دور از
abroad خارج از کشور
inaccessible خارج از دسترس
outbye خارج از دور از
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
from outside از خارج [از شهر]
out of doors خارج ازمنزل
out of در خارج بواسطه
from out of town از خارج [از شهر]
out-of- در خارج بواسطه
outside به سمت خارج
discharge خارج کردن
discharges خارج کردن
off key خارج از مایه
away دوراز خارج
out of proportion خارج از اندازه
endarch متشکل در خارج
outsides به سمت خارج
emissive خارج شونده
disarms از ضامن خارج کردن
greshams law را از جریان خارج میکند
disarmed از ضامن خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
disarm از ضامن خارج کردن
rations خارج قسمت سهمیه
I am not up to it . It is beyond my control. I cannot cope . از عهده من خارج است
expellant خارج کننده دافع
exoenzyme انزیم خارج سلولی
citizen abroad شهروند مقیم خارج
expat [colloquial] شهروند مقیم خارج
expatriate شهروند مقیم خارج
expectorate ازشش خارج کردن
exurbanite ساکن خارج شهر
bow out باتعظیم خارج شدن
quotient خارج قسمت [ریاضی]
dead ball توپ خارج ازبازی
expellent خارج کننده دافع
derailment از خط خارج شدن ترن
decivilize از تمدن خارج کردن
anomalous خارج از رسم بیمورد
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
outward بطرف خارج بیرونی
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
extrajudicial confession اقرار در خارج دادگاه
extrajudicial خارج ازصلاحیت قضایی
rationed خارج قسمت سهمیه
ration خارج قسمت سهمیه
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
endarchy امتداد از مرکز به خارج
belching بازور خارج شدن
disseise ازتصرف خارج کردن
extern فاهری واقع در خارج
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
belches بازور خارج شدن
belched بازور خارج شدن
derailments از خط خارج شدن ترن
table از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
tabling از دستور خارج کردن
extramural مربوط به خارج از دانشگاه
extramural خارج از حصار شهر
to go abroad به خارج [از کشور] رفتن
defenestration پرتاب به خارج پنجره
obsolescent از رده خارج شده
abaton [محل خارج از دسترس]
face [نمای خارج ساختمان]
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
external operation عملیات خارج از مملکت
defecate خارج کردن مدفوع
belch بازور خارج شدن
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
outbound cargo بار خارج از کشور
outcaste شخص خارج ازمذهب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com