Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
diagnostically
ازراه تشخیص
Other Matches
micr
سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
recognition
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exception
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
exceptions
روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
pervertible
ازراه در رو
conjugally
ازراه زناشویی
interrogatively
ازراه پرسش
encouragingly
ازراه تشویق
intuitively
ازراه برهانی
intuitively
ازراه کشف
intuitively
ازراه انتقال
demonstratively
ازراه اثبات
interposingly
ازراه مداخله
inferentially
ازراه استنباط
gymnastically
ازراه ورزش
exegetically
ازراه تفسیر
posteriori
ازراه استقرار
by sea
ازراه دریا
offensively
ازراه تهاجم
heretically
ازراه رفض
foully
ازراه خیانت
introspectively
ازراه خودنگری
inquiringly
ازراه بازجویی
algebraically
ازراه جبر
by courtesy
ازراه التفات
by ear
ازراه گوش
by indirection
ازراه تقلب
catechist
ازراه پرسش
controversially
ازراه مباحثه
paraphrastically
ازراه تفسیر
inquiringly
ازراه استفسار
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
basophobia
هراس ازراه رفتن
philosophically
ازراه حکمت دوستی
ingratiatingly
ازراه خود شیرینی
inferentially
ازراه نتیجه گیری
hieroglyphically
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
catechization
ازراه سئوال وجواب
to break a way
موانع را ازراه خودبرداشتن
professionally
ازراه پیشه یاکسب
glozingly
ازراه عیب پوشی
foully
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
debaueh
ازراه درکردن گمراه کردن
withdrawals
تخلیه مواضع ازراه هوا
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
gnosticize
ازراه عرفان تشریح کردن
polemically
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
withdrawal
تخلیه مواضع ازراه هوا
endermic
ازراه پوستی از ورا پوست
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
long distance
ازراه دور تلفن کردن
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
identification
تشخیص تشخیص دادن
telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
intriguingly
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
gamogenesis
زاد و ولد ازراه جفت گیری
identification friendly or foe
سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
parasyntheton
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
optophone
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
structuralism
بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
diagnostic
تشخیص
discretion
تشخیص
assessment
تشخیص
distinction
تشخیص
assessments
تشخیص
distinctions
تشخیص
indistinctively
بی تشخیص
In my judgement. As I see it.
به تشخیص من
contradistinction
تشخیص
denotation
تشخیص
discernment
تشخیص
diagnostics
تشخیص ها
specification
تشخیص
diagnosis
تشخیص
diagnoses
تشخیص
percipience
حس تشخیص
descry
تشخیص دادن
flair
قوه تشخیص
designator code
کد تشخیص یکان
diacritic
نشان تشخیص
diacritical
نشان تشخیص
moral sense
حس تشخیص خوب و بد
diagnostic routine
روال تشخیص
diacritical marks
نشان تشخیص
carrier detect
تشخیص حامل
moral perception
حس تشخیص اخلاقی
senses
حس تشخیص مفهوم
diagnosing
تشخیص دادن
character recognition
تشخیص کاراکتر
diagnose
تشخیص دادن
diagnosed
تشخیص دادن
coefficient of determination
ضریب تشخیص
espying
تشخیص دادن
spotting
تشخیص دادن
collision detection
تشخیص تصادم
blind diagnosis
تشخیص بی نام
distinguishing
تشخیص دهنده
discerns
تشخیص دادن
i.f.f. system
دستگاه تشخیص
discerned
تشخیص دادن
discern
تشخیص دادن
handwriting recognition
تشخیص دست خط
diagnostic test
تست تشخیص
espy
تشخیص دادن
espies
تشخیص دادن
espied
تشخیص دادن
assessing
تشخیص دادن
frequency discrimination
تشخیص فرکانس
assesses
تشخیص دادن
assessed
تشخیص دادن
fault datagnosis
تشخیص عیب
error detecting code
کد تشخیص خطا
identification of friend from foe
دستگاه تشخیص
diagnostics
شیوههای تشخیص
discernible
قابل تشخیص
distinct
قابل تشخیص
indiscrimination
عدم تشخیص
indiscrete
غیرقابل تشخیص
differentiable
تشخیص پذیر
recognition
تشخیص بازشناخت
differential diagnosis
تشخیص افتراقی
identification
تشخیص هویت
indiscreet
فاقد حس تشخیص
identification signs
علائم تشخیص
discriminant function
تابع تشخیص
corrective maintenance
عمل تشخیص
discriminately
از روی تشخیص
assess
تشخیص دادن
spots
تشخیص دادن
resolutions
قدرت تشخیص
make out
<idiom>
تشخیص دادن
identifying
تشخیص دادن
to know right from wrong
تشخیص دادن
sensibility
حس تشخیص دقت
sensibilities
حس تشخیص دقت
Diagnosis.
تشخیص بیماری
Power of distiction.
قوه تشخیص
recognizing
تشخیص دادن
recognizes
تشخیص دادن
identify
تشخیص دادن
sensed
حس تشخیص مفهوم
resolution
قدرت تشخیص
psychodiagnosis
تشخیص روانی
judiciously
از روی تشخیص
sense
حس تشخیص مفهوم
identified
تشخیص دادن
speech recogintion
تشخیص گفتار
speech recogintion
تشخیص کلام
orientation
تشخیص موقعیت
identifies
تشخیص دادن
pattern recognition
تشخیص الگو
recognize
تشخیص دادن
vertification of debts
تشخیص مطالبات
visual identification
تشخیص بصری
recognizably
قابل تشخیص
verification of debt
تشخیص مطالبات
vision recognition
تشخیص بصری
voice recognition
تشخیص صوتی
voice recognition
تشخیص صدا
diagnoses
تشخیص ناخوشی
diagnoses
تشخیص عیب
recognizable
قابل تشخیص
diagnosis
تشخیص عیب
recognising
تشخیص دادن
recognises
تشخیص دادن
pattern recognitation
تشخیص الگو
spot
تشخیص دادن
diagnosis
تشخیص ناخوشی
differentials
تشخیص دهنده
differential
تشخیص دهنده
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
finds
جستن تشخیص دادن
differential aptitude tests
ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
detection
عمل تشخیص چیزی
electrodiagnosis
تشخیص با دستگاههای برقی
diagnostic routine
برنامه تشخیص عیب
fault diagnosis
تشخیص نقص فنی
tell apart
<idiom>
تشخیص تا کس یادو چیز
diagnostician
تشخیص دهندهء مرض
diagnostician
متخصص تشخیص مرض
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
see through
خوب تشخیص دادن
see-through
خوب تشخیص دادن
identification of supplies
تشخیص هویت کالا
spotting
تشخیص محل گلوله
diagnostic
وابسته به تشخیص ناخوشی
cess
تشخیص وتعیین مالیات
optical recognition device
دستگاه تشخیص نوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com