Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
patronizingly
ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
Other Matches
encouragingly
ازراه تشویق
piggishly
ازروی خوک منشی
hauteur
بزرگ منشی
particianship
بزرگ منشی
gentlemanly
از روی بزرگ منشی
lordliness
بزرگ منشی مناعت
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
secretary
منشی
actuaries
منشی
secretaries
منشی
characteristically
منشی
actuary
منشی
characteristic
منشی
doggery
سگ منشی
clerks
منشی
penman
منشی
clerk
منشی
amanuensis
منشی
score keeper
منشی
company secretary
منشی شرکت
gentility
اقا منشی
manorialism
ارباب منشی
piggishness
خوک منشی
puerilism
کودک منشی
secretary of embassy
منشی سفارت
flag secretary
منشی تیمسار
clerkship
منشی گری
drafter
منشی پیام
lordliness
لرد منشی
character trait
صفت منشی
queenliness
ملکه منشی
beggarliness
گدا منشی
sacerdocy
کشیش منشی
secretaryship
منشی گری
kingliness
شاه منشی
pervertible
ازراه در رو
meanness
گدا منشی خست
clerk of the course
منشی گروه داوران
heretically
ازراه رفض
foully
ازراه خیانت
by indirection
ازراه تقلب
conjugally
ازراه زناشویی
introspectively
ازراه خودنگری
diagnostically
ازراه تشخیص
by ear
ازراه گوش
paraphrastically
ازراه تفسیر
inquiringly
ازراه بازجویی
by courtesy
ازراه التفات
inquiringly
ازراه استفسار
intuitively
ازراه کشف
gymnastically
ازراه ورزش
intuitively
ازراه انتقال
by sea
ازراه دریا
exegetically
ازراه تفسیر
catechist
ازراه پرسش
posteriori
ازراه استقرار
algebraically
ازراه جبر
interposingly
ازراه مداخله
controversially
ازراه مباحثه
interrogatively
ازراه پرسش
offensively
ازراه تهاجم
intuitively
ازراه برهانی
demonstratively
ازراه اثبات
inferentially
ازراه استنباط
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
scribes
کاتب نسخههای خطی منشی
secretariate
منشی گری کارمندان دبیرخانه
scribe
کاتب نسخههای خطی منشی
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
basophobia
هراس ازراه رفتن
inferentially
ازراه نتیجه گیری
ingratiatingly
ازراه خود شیرینی
glozingly
ازراه عیب پوشی
philosophically
ازراه حکمت دوستی
professionally
ازراه پیشه یاکسب
foully
ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
to break a way
موانع را ازراه خودبرداشتن
catechization
ازراه سئوال وجواب
hieroglyphically
ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
concretionary
تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
endermic
ازراه پوستی از ورا پوست
withdrawal
تخلیه مواضع ازراه هوا
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
polemically
ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
withdrawals
تخلیه مواضع ازراه هوا
debaueh
ازراه درکردن گمراه کردن
long distance
ازراه دور تلفن کردن
gnosticize
ازراه عرفان تشریح کردن
rje
ورود برنامه ازراه دورEntry ob
gamogenesis
زاد و ولد ازراه جفت گیری
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
intriguingly
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
telecommunications access method
روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
parasyntheton
واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
bobs
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobbing
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bob
ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
catechetical
مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
impo
کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
parrotry
بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
persuasions
تشویق
persuasion
تشویق
encouragement
تشویق
eulogies
تشویق
abet
تشویق
exhortation
تشویق
eulogy
تشویق
abetted
تشویق
abetting
تشویق
abets
تشویق
cheers
تشویق
cheered
تشویق
cheer
تشویق
to put a premium on
تشویق کردن
eulogises
تشویق کردن
inspiriting
تشویق کننده
eulogising
تشویق کردن
take heart
<idiom>
تشویق شدن
eulogizes
تشویق کردن
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
eulogize
تشویق کردن
inspirit
تشویق کردن
eulogized
تشویق کردن
abets
تشویق تقویت
applause
تشویق و تمجید
cheered
تشویق کردن
cheer
تشویق کردن
persuadable
قابل تشویق
countenance
تشویق کردن
abetting
تشویق تقویت
reanimate
تشویق کردن
encouraged
تشویق کردن
eulogizing
تشویق کردن
cheers
تشویق کردن
eulogised
تشویق کردن
abetted
تشویق تقویت
encourage
تشویق کردن
countenanced
تشویق کردن
encouage
تشویق کردن
encourager
تشویق کننده
encourage
تشویق کردن
encourages
تشویق کردن
countenances
تشویق کردن
lead on
<idiom>
تشویق موزیانه
elate
تشویق کردن
countenance
[encourage]
تشویق کردن
hearten
تشویق کردن
lead on
تشویق کردن
embolden
تشویق کردن
countenancing
تشویق کردن
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
unit awards
تشویق نامه یکانی
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
acclamation
آفرین
[تشویق]
[تحسین]
exhorted
تشویق و ترغیب کردن
exhorting
تشویق و ترغیب کردن
protreptic
تشویق کننده نصیحت
cheerleaders
سر دستهی تشویق کنندگان
cheerleader
سر دستهی تشویق کنندگان
exhort
تشویق و ترغیب کردن
exhorts
تشویق و ترغیب کردن
dockets
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing
صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
sand crack
ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
optophone
الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
you tell'em
<idiom>
تشویق شخص دربیان گفتهها
export incentive
تشویق دولت در جهت صادرات
overpraise
بیش از حد تشویق و تحسین کردن
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
grace
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversell
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
citation
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
he inspirited me to do it
مرا بکردن ان کار تشویق کرد
oversold
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
gracing
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graced
فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
citations
تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com