English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
contumaciously ازروی سرکشی
Search result with all words
fractiously ازروی سرکشی عبوسانه
Other Matches
poll [email] سرکشی، سرکشی کردن [رایانامه]
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
rebellions سرکشی
indiscipline سرکشی
intractability سرکشی
contumaciousness سرکشی
contumacy سرکشی
inobedience سرکشی
indocility سرکشی
rebellion سرکشی
mulishness سرکشی
fractiousness سرکشی
fieriness سرکشی
inspection سرکشی
visitational سرکشی
unruliness سرکشی
refractorily با سرکشی
recalcitrancy تمرد سرکشی
oversees سرکشی کردن به
inspected سرکشی کردن
recalcitrance تمرد سرکشی
inspect سرکشی کردن
inspects سرکشی کردن
oversee سرکشی کردن به
inspecting سرکشی کردن
overseeing سرکشی کردن به
mutinies تمرد سرکشی
visitation سرکشی عیادت
mutiny تمرد سرکشی
visitations سرکشی عیادت
visitorial مبنی بر سرکشی
mutionusly از روی سرکشی یا تمرد
In the nature of things, young people often rebel against their parents. طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
from ازروی
fatuously ازروی بیشعوری
distastefully ازروی بی رغبتی
sure ازروی یقین
facetiously ازروی شوخی
finically ازروی وسواس
flatulently ازروی نفخ
flatulently ازروی لاف
corruptly ازروی تباهی
experientially ازروی تجربه
excursively ازروی بی ترتیبی
dishonorable ازروی بی شرمی
disingenuously ازروی تزویر
disobilgingly ازروی نامهربانی
dissolutely ازروی هرزگی
submissively ازروی فروتنی
disgustedly ازروی بیزاری
discursively ازروی استدلال
dizzily ازروی گیجی
doubliy ازروی تزویر
discontentedly ازروی نارضایتی
deridingly ازروی ریشخند
egotistically ازروی خودبینی
crookedly ازروی نادرستی
emulously ازروی هم چشمی
enterprisingly ازروی توکل
equivocally ازروی ایهام
evadingly ازروی تجاهل
flightily ازروی بوالهوسی
floutingly ازروی استهزاء
floutingly ازروی اهانت
inexactly ازروی بی دقتی
insesately ازروی بیحسی
insesately ازروی بی عاطفگی
irreligiously ازروی بی دینی
irresolutely ازروی بی تصمیمی
irreverently ازروی بی حرمتی
muddily ازروی گیجی
mystically ازروی تصوف
obedienlv ازروی فرمانبرداری
open mindldly ازروی بی تعصبی
perfidiously ازروی خیانت
pettishly ازروی کج خلقی
querulousy ازروی کج خلقی
politicly ازروی مصلحت
powerlessly ازروی ضعف
profligately ازروی هرزگی
purposelessly ازروی بی مقصودی
indelicately ازروی بی نزاکتی
indecisively ازروی دو دلی
fractiously ازروی کج خلقی
irefully ازروی تندی
frivolously ازروی نادانی
glozingly ازروی مداهنه
headily ازروی خودسری
heretically ازروی فسادعقیده
hurry scurry ازروی دستپاچگی
hurry skurry ازروی دستپاچگی
ill humouredly ازروی بد خویی
ill humouredly ازروی بدخلقی
ill naturedly ازروی بد خویی
illy ازروی بد خواهی
immorally از ازروی بد اخلاقی
in the abstract ازروی تجرید
inconstantly ازروی بی ثباتی
incontinently ازروی بی عفتی
indecently ازروی بی شرمی
to get off برخاستن ازروی
courageously ازروی جرات
impatiently ازروی ناشکیبایی
empirically ازروی شارلاتانی
constantly ازروی ثبات
pessimistically ازروی بد بینی
inadequately ازروی بی کفایتی
huffily ازروی زودرنجی
inefficiently ازروی بی کفایتی
inefficiently ازروی بی عرضگی
huffily ازروی کج خلقی
stupidly ازروی نادانی
rakishly ازروی هرزگی
impatiently ازروی بی صبری
puerilely ازروی بچگی
childishly ازروی بچگی
inquisitively ازروی کنجکاوی
irritably ازروی تندمزاجی
irritably ازروی تندی
despondingly ازروی افسردگی
despondently ازروی افسردگی
glaringly ازروی خودنمائی
lightly ازروی بی علاقگی
economically ازروی اقتصاد
brotherly ازروی دوستی
flippantly ازروی سبکی
subtly ازروی زیرکی
antagonistically ازروی رقابت
grammatically ازروی دستور
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
surer ازروی یقین
constrainedly ازروی اجبار
surest ازروی یقین
shabbily ازروی پستی
by i ازروی ندانستگی
distractedly ازروی گیجی
by the book ازروی کتاب
preponderantly ازروی فضیلت
blunderingly ازروی اشتباه
blamelessly ازروی بی گناهی
contextually ازروی قراین
ill humouredness ازروی بد خلقی
basely ازروی پستی
circumspectly ازروی احتیاط
joyfully ازروی خوشحالی
dissolute ازروی هرزگی
inexorably ازروی سنگدلی
considerately ازروی ملاحظه
visits عیادت کردن سرکشی کردن
visited عیادت کردن سرکشی کردن
visit عیادت کردن سرکشی کردن
inadvertenly ازروی عدم توجه
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
the quilt slipped off the bed لحاف ازروی رختخواب
immodestly ازروی بی حیایی گستاخانه
To jump across the stream. ازروی نهر آب پریدن
vanally ازروی پستی مزدوروار
inexpertly ازروی کار ناشناسی
inertly ازروی بیحالی یا تنبلی
iniquitously ازروی بی عدالتی بناحق
bucks ازروی خرک پریدن
piggishly ازروی خوک منشی
buck ازروی خرک پریدن
phonologically ازروی صدا شناسی
perspicaciously بفراست ازروی فراست
perfidiously ازروی پیمان شکنی
peaceably ازروی صلح جویی
papistically ازروی پاپ پرستی
out of mere freak صرفا ازروی بوالهوسی
nattily ازروی زبر دستی
contritely ازروی توبه وپشیمانی
systematically ازروی یک اسلوب معین
roguishly ازروی بد ذاتی یاشیطنت
well advised ازروی عقل و منطق
with a bad grace به اکراه ازروی بی میلی
impatiently ازروی بیطاقتی باشتیاق
rancorously ازروی کینه وبغض
flashily ازروی خودنمایی یاخودفروشی
by the piece ازروی کار کرد
flauntingly باجلوه ازروی خودنمایی
genealogically ازروی نسبت نامه
disputatiously ازروی ستیزه جویی
duty call دیدنی ازروی اجباریاوفیفه
cravenly ازروی ترس وپستی
flightily ازروی تلون مزاج
endophagous تغذیه کننده ازروی
adherently هواخواهانه ازروی تابعیت
petulantly ازروی تندی یا کج خلقی
feignedly ازروی بهانه باتزویر
fictitiously ازروی جعل بطورعاریتی
glibly ازروی چرب زبانی
get over ازروی چیزی گذشتن
inexpertly ازروی ناشی گری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com