English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
Other Matches
rebound hardness سختی جهشی
hardness test ازمایش سختی
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
directional stability پایداری جهشی
saccadic movement حرکت جهشی
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
linear برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
assays محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assay محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
flight test ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
insulation test ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
soil examination بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
creep test ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
tube tester دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
roughing سختی
buckram سختی
sternness سختی
rigidity سختی
difficulties سختی
hardship سختی
austerity سختی
difficulty سختی
steeliness سختی
inflexibility سختی
soreness سختی
strictness سختی
astingency سختی
hardships سختی
hardness سختی
seriously به سختی
heavily به سختی
toughness سختی
tenacity سختی
arduousness سختی
terribleness سختی
aggravation سختی
adamancy سختی
adamancy سر سختی
duress سختی
stiffness سختی
grievousness سختی
hard lines سختی
odburacy سختی
hardily به سختی
oppressiveness سختی
hardiness سختی
hardness of water سختی اب
inexpiableness سختی
intractability سختی
intenseness سختی
intension سختی
inexorability سختی
flintiness سختی
intolerableness سختی
long suffering سختی کش
intensity سختی
privation سختی
induration سختی
rigor سختی
rigorism سختی
rigors سختی
rigour سختی
rigours سختی
rigorousness سختی
impenetrableness سختی
privations سختی
severity سختی
violence سختی
inclemency سختی
implacability سختی
to suffer hardship سختی کشیدن
imperviousness سختی بی اعتنائی
hardenability قابلیت سختی
thermosetting سختی پذیر
softened سختی را گرفتن
solidity استواری سختی
refractorily باسر سختی
stubbornness سر سختی لجاجت
impact hardness سختی برخورد
graveness عبوسی سختی
temporary hardness سختی موقت
strain hardness سختی کشی
eburnation عاجی سختی
strain hardness سختی درجه
durometer سختی سنج
depth of hardening zone عمق سختی
depth of case عمق سختی
softener کاهنده سختی اب
tenacity coefficient ضریب سختی
permanent hardness of water سختی دایم اب
permanent hardness سختی دائمی
gameness جان سختی
painfulness زحمت سختی
asperity سختی ترشی
irreconcilability سختی در عقیده
irreconcilableness سختی در عقیده
narrow circumstances تنگی سختی
acataposis سختی بلع
addle سختی گرفتاری
sclerometer سختی سنج
hardly any به سختی هیچ [هر]
granite سختی استحکام
duration سختی بقاء
life of privation زندگی در سختی
softens سختی را گرفتن
stubbornly از روی سر سختی
water hardness درجه سختی آب
soften سختی را گرفتن
resistance سختی مخالفت
I hardly ate من تو را سختی خوردم
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
red hardness سختی گرم سرخ
stressing سختی پریشان کردن
quenching ترساندن درجه سختی
the violence of a wind سختی یاتندی باد
It was raining hard. باران سختی می با رید
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
stresses سختی پریشان کردن
stress سختی پریشان کردن
to start with difficulty به سختی روشن شدن
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
to rub through or along با سختی بسر بردن
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
scratch hardness درجه سختی خراش
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
thrust hardness درجه سختی فشاری
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
brinell hardness number ضریب سختی برینل
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
to get off easy بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
violence شدت و تندی و سختی خشونت
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
pull through در سختی بکسی کمک کردن
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
tests ازمایش
screening ازمایش
assays ازمایش
trials ازمایش
vetting ازمایش
checking ازمایش
assay ازمایش
experiments ازمایش
examen ازمایش
shy ازمایش
shies ازمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com