English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (1 milliseconds)
English Persian
detribalize از قبیله خودجدا شدن
Other Matches
caste قبیله
gens قبیله
phyle قبیله
phylon قبیله
tribes قبیله
castes قبیله
phylum قبیله
tribe قبیله
shaman جادوگر قبیله
phylarch رئیس قبیله
medicine man پزشک قبیله
gallican اهل قبیله گل
sheik رئیس قبیله
detribalize بی قبیله کردن
detribalization جدایی از قبیله
chieftainship ریاست قبیله
chieftaincy ریاست قبیله
sheikhs رئیس قبیله
sheiks رئیس قبیله
clan طایفه قبیله
clans طایفه قبیله
chieftain رئیس قبیله
sheikh رئیس قبیله
chieftains رئیس قبیله
tribalism قبیله گرایی
tribesmen ایلیاتی هم قبیله
tribesman ایلیاتی هم قبیله
tribesmen عضو قبیله یا طایفه
exogamy ازدواج با افرادخارج از قبیله
intertribal واقع در میان قبیله ها
tribesman عضو قبیله یا طایفه
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
massachusetts نام یک قبیله سرخ پوست
massachusett نام یک قبیله سرخ پوست
seminole قبیله سرخ پوست ساکن فلوریدا
totemist معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
totemite معتقد بوجودروح حافظ یک قوم یا قبیله
eponymy اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
kafir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kaffir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
phratry درتاریخ یونان واحد قومیت یکی از تقسیمات سه گانه قبیله
phylar وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rug names اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
khamseh خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com