English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
non commital از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
Other Matches
incriminating گرفتارکردن
incriminated گرفتارکردن
incriminate گرفتارکردن
hook گرفتارکردن
entangle گرفتارکردن
hooks گرفتارکردن
incriminates گرفتارکردن
entrammel گرفتارکردن
enmesh گرفتارکردن درشبکه نهادن
enlace دورگرفتن حلقه زدن دورچیزی گرفتارکردن
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
connexions خویش
connection خویش
kindred خویش
relation خویش
kinswomen خویش
kinswoman خویش
self خویش
kin خویش
relativein law خویش سببی
he is kin to me اوبامن خویش
sib خویش وقوم
nepotist خویش پرست
self discharging رهاکننده خویش
he is kin to me او خویش منست
to call cousins قوم و خویش داشتن
nieces خویش و قوم مونث
affinity قوم و خویش سببی
germane منتسب خویش و قوم
shirt-tails قوم و خویش دور
niece خویش و قوم مونث
shirt-tail قوم و خویش دور
to take after number one در فکر خویش بودن
nepotism خویش و قوم پرستی
kin قوم و خویش خویشی
self tightening نفس خویش را درتنگنا قراردهنده
self tightening برنفس خویش فشاروارد اورنده
Every thing is good in its season. <proverb> که هر چیزى به جاى خویش نیکوست.
to take care of number one در فکر خویش بودن از خودتوجه گردن
intimate مطلبی را رساندن
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
implying مطلبی را رساندن
imply مطلبی را رساندن
intimating مطلبی را رساندن
intimated مطلبی را رساندن
implies مطلبی را رساندن
intimates مطلبی را رساندن
thematic مطلبی مقالهای
to pierce a mystery بکنه مطلبی پی بردن
To do justice to something. حق مطلبی را ادا کردن
to inquire into a matter مطلبی را باز جویی
To bring up a topic . To introduce a subject . مطلبی راعنوان کردن
To bring something to someones ears . مطلبی را به گوش کسی رساندن
To drum something into someones head . مطلبی را به گوش کسی خواندن
to smack of something <idiom> مطلبی را رساندن [اصطلاح مجازی]
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
mental reservation خود داری از ذکر مطلبی
antiphrasis بیان مطلبی به معنی مخالف ان
to e. into a matter مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
devisor کسیکه بمیل خویش چیزی رابدیگری بارث می گذارد مورث
shrugging بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
to grind a person in a subject مطلبی راخوب حالی کسی کردن
slurring مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurred مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrug بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
slurs مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrugged بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
To give it straight from the shoulder. مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
To know it backwards. مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
self condemned محکوم شده توسط نفس خود مقصر نزد وجدان خویش
To speake in great detail. مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
merism بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
declamatory مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
nuncupation افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
issue of fact نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
rebuttals تکذیب
denial تکذیب
denials تکذیب
rebuttal تکذیب
falsification تکذیب
disproof تکذیب
disproval تکذیب
refutation تکذیب
contradictions تکذیب
confutation تکذیب
refutal تکذیب
impugnment رد تکذیب
disaffirmation تکذیب
rebutment تکذیب
impugnation تکذیب
contradiction تکذیب
refute تکذیب کردن
refuted تکذیب کردن
disproving تکذیب کردن
contradictable قابل تکذیب
disproved تکذیب کردن
disprove تکذیب کردن
rebutting تکذیب کردن
rebutted تکذیب کردن
refutes تکذیب کردن
rebutter تکذیب کننده
refutable تکذیب پذیر
disproves تکذیب کردن
elenchus تکذیب قیاسی
elench تکذیب منطقی
confutation مورد تکذیب
contradicts تکذیب کردن
traverse of an indictment تکذیب کیفرخواست
irrefutable غیرقابل تکذیب
contradictor تکذیب کننده
refuting تکذیب کردن
rebuts تکذیب کردن
rebut تکذیب کردن
irrefutable تکذیب ناپذیر
denies تکذیب کردن
denied تکذیب کردن
impugning تکذیب کردن
unanswerable تکذیب ناپذیر
deny تکذیب کردن
impugned تکذیب کردن
impugn تکذیب کردن
contradict تکذیب کردن
contradicted تکذیب کردن
deniable قابل تکذیب
impugns تکذیب کردن
denying تکذیب کردن
irrefutable غیر قابل تکذیب
impugnable رد کردنی قابل تکذیب
negation of statement انکار یا تکذیب گفتهای
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
traverses تکذیب کردن دعوی
traversed تکذیب کردن دعوی
traverse تکذیب کردن دعوی
unansweable بی جواب تکذیب ناپذیر
negatives رد یا تکذیب یا انکار کردن
d. of a statement تکذیب گفته ایی
traversing تکذیب کردن دعوی
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
irrefragably چنانکه نتوان تکذیب کرد
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragable غیر قابل انکار و تکذیب
refutatory تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutative تکذیب کننده متضمن جواب رد
recanting گفته خود را تکذیب کردن
recant گفته خود را تکذیب کردن
recanted گفته خود را تکذیب کردن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
recants گفته خود را تکذیب کردن
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
negationist کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
self absorption غرق در خویش غرق شدن در افکار
estopel عملی که باعث میشود عامل از طرح دعوی یاادعا یا تکذیب و انکار
apophasis افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
post script مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
To weight up the pros and cons of something . مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
self propulsion حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
validating تصدیق
validated تصدیق
validate تصدیق
validates تصدیق
sanctioning تصدیق
legalization تصدیق
certificate تصدیق
certification تصدیق
testimonies تصدیق
attestation تصدیق
testimony تصدیق
acknowledgement تصدیق
admitance تصدیق
acknowledgment تصدیق
acknowledgements تصدیق
acknohledgement تصدیق
acquiescence تصدیق
acknowledgments تصدیق
certificates تصدیق
justification تصدیق
justifications تصدیق
validation تصدیق
sanction تصدیق
sanctioned تصدیق
sanctions تصدیق
avouchment تصدیق
sanitification تصدیق
authentication تصدیق
licensing تصدیق
verification تصدیق
approval تصدیق
license تصدیق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com