English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 151 (8 milliseconds)
English Persian
basic اساسی
basics اساسی
radical اساسی
radicals اساسی
ground اساسی
capital اساسی
cardinal اساسی
cardinals اساسی
material اساسی
materials اساسی
organic اساسی
substantial اساسی
net اساسی
nets اساسی
nett اساسی
functional اساسی
pivotal اساسی
meatier اساسی
meatiest اساسی
meaty اساسی
constitutional اساسی
fundamental اساسی
Hon اساسی
essential اساسی
essentials اساسی
basal اساسی
basilar اساسی
earthshaking اساسی
fundametal اساسی
hypostatic اساسی
key projects اساسی
rudimental اساسی
essential <adj.> اساسی
major <adj.> اساسی
quintessential <adj.> اساسی
substantive [essential] <adj.> اساسی
vital <adj.> اساسی
Other Matches
ground state نیروی اساسی حالت اساسی
On what basis (ground) بر چه اساسی ؟
unsubstantial بی اساسی
groundlessness بی اساسی
basic linkage پیوند اساسی
purview مواد اساسی
vital واجب اساسی
over haul تعمیر اساسی
constitutional low قانون اساسی
constitutional law حقوق اساسی
basic variable متغیر اساسی
basic deficit کسری اساسی
fundamental rules قواعدیاقوانین اساسی
functional distribution توزیع اساسی
base repair تعمیر اساسی
essential oil روغن اساسی
ground plans طرح اساسی
ground plan طرح اساسی
basic surplus مازاد اساسی
volatile oil روغن اساسی
reformation اصلاح اساسی
to let the saw dust out of پوچی یا بی اساسی
basics اساسی مقدماتی
unsubstantiality بی اساسی بی اهمیتی
basics مقدماتی اساسی
radical طرفداراصلاحات اساسی
basically بطور اساسی
radical ریشگی اساسی
radicals طرفداراصلاحات اساسی
rite فرمان اساسی
radicals ریشگی اساسی
substantiality حالت اساسی
constitutions قانون اساسی
constitution قانون اساسی
spine wall دیوار اساسی
basic اساسی مقدماتی
basic مقدماتی اساسی
brass tacks مسایل اساسی
rationale علت اساسی
strategic variables متغیرهای اساسی
constitutionality مطابقت با قانون اساسی
field theory نظریه اساسی میدان
nonessential goods کالاهای غیر اساسی
nonbasic variable متغیر غیر اساسی
supplementalary constitution law متمم قانون اساسی
unconstitutionality مغایرت با قانون اساسی
A fundamental (slight) difference. اختلاف اساسی ( جزئی )
Fundamental ( radical) changes. تغییرات اساسی وعمده
myosin پروتئین اساسی عضله
conditions of sale شرایط اساسی معامله
primordial عنصر نخستین اساسی
constitution مشروطیت قانون اساسی
constitutions مشروطیت قانون اساسی
fundamental اصولی مقدماتی اساسی
essential fatty acids اسیدهای چرب اساسی
revolutionised تغییرات اساسی دادن
organic اندام دار اساسی
revolutionising تغییرات اساسی دادن
punch-lines جمله اساسی واصلی
constitutional مطابق قانون اساسی
revolutionises تغییرات اساسی دادن
radical طرفدار اصلاحات اساسی
radicals طرفدار اصلاحات اساسی
revolutionizing تغییرات اساسی دادن
revolutionized تغییرات اساسی دادن
revolutionizes تغییرات اساسی دادن
punch line جمله اساسی واصلی
revolutionize تغییرات اساسی دادن
bill of rights قانون اساسی امریکا
punch-line جمله اساسی واصلی
stapling اساسی مرکز بازرگانی عمده
essential singularity نقطه تکین اساسی [ریاضی]
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
reform اصلاح اساسی کردن یا شدن
reforms اصلاح اساسی کردن یا شدن
accidental غیر اساسی پیش آمدی
bdos سیستم عامل اساسی دیسک
staple اساسی مرکز بازرگانی عمده
the essential [inherent] [intrinsic] task کار مهم و ضروری [یا اساسی]
federal constitution قانون اساسی دولت متحده
basic sequential access method روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic direct access method روش دستیابی مستقیم اساسی
stapled اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
deeping of capital پایه گذاری اساسی سرمایه
unconstitutional بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
karyolymph ماده اساسی زمینه هسته سلولی
desideratum ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
ground rule وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
reformers پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformer پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
bios سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
basic partitioned access method روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic telecommunications access method روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
basic indexed sequential acess method روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
bsam Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
panel صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
bdam Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
btam BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
panels صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
constitutionalism اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
bpam Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
sbc یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
p system سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
ups منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
leading indicators شاخصهای اساسی شاخصهای پیشرو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com