English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
English Persian
flout استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouted استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouting استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
flouts استهزاء کردن اهانت یا بی احترامی کردن مسخره
Other Matches
jear استهزاء کردن مسخره کردن
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
insulted بی احترامی کردن به
insult بی احترامی کردن به
dishoner بی احترامی کردن به
flouted بی احترامی کردن
slap in the face <idiom> بی احترامی کردن
flouts بی احترامی کردن
flouting بی احترامی کردن
wrong بی احترامی کردن به
wronging بی احترامی کردن به
wrongs بی احترامی کردن به
flout بی احترامی کردن
mocking استهزاء کردن
mocks استهزاء کردن
mocked استهزاء کردن
mock استهزاء کردن
follery استهزاء کردن
jig استهزاء کردن
jigs استهزاء کردن
guy استهزاء کردن
guys استهزاء کردن
dishonouring نکول بی احترامی کردن به
to tread on somebody's foot <idiom> بی احترامی کردن به کسی
dishonours نکول بی احترامی کردن به
dishonoring نکول بی احترامی کردن به
dishonoured نکول بی احترامی کردن به
blasphemed به مقدسات بی احترامی کردن
blasphemes به مقدسات بی احترامی کردن
blaspheming به مقدسات بی احترامی کردن
dishonored نکول بی احترامی کردن به
dishonors نکول بی احترامی کردن به
dishonour نکول بی احترامی کردن به
blaspheme به مقدسات بی احترامی کردن
dishonor نکول بی احترامی کردن به
jests تمسخر کردن استهزاء کردن
jest تمسخر کردن استهزاء کردن
gibe باطعنه استهزاء کردن
scorns استهزاء کردن خردانگاری
scorning استهزاء کردن خردانگاری
scorn استهزاء کردن خردانگاری
scorned استهزاء کردن خردانگاری
To show disrespect ( be respectful) to someone. نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
deride بکسی خندیدن استهزاء کردن
deriding بکسی خندیدن استهزاء کردن
derides بکسی خندیدن استهزاء کردن
derided بکسی خندیدن استهزاء کردن
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
scorning اهانت کردن
flouting اهانت کردن
scorn اهانت کردن
flouted اهانت کردن
scorns اهانت کردن
flout اهانت کردن
scorned اهانت کردن
flouts اهانت کردن
treat with insolence اهانت کردن به
humiliate تحقیر کردن اهانت کردن به
humiliated تحقیر کردن اهانت کردن به
humiliates تحقیر کردن اهانت کردن به
to make game of مسخره کردن ریشخند کردن
imp مسخره کردن
satirised مسخره کردن
to smile at مسخره کردن
satirises مسخره کردن
quizzes مسخره کردن
satirising مسخره کردن
to make fun of مسخره کردن
satirizing مسخره کردن
quiz مسخره کردن
satirize مسخره کردن
illude مسخره کردن
satirizes مسخره کردن
satirized مسخره کردن
to make merry over مسخره کردن
to set at nought مسخره کردن
imps مسخره کردن
to take fun at استهزاکردن مسخره کردن
tolaugh.atany thing استهزاکردن مسخره کردن
To make fun of someone . To poke fun at someone . کسی را مسخره کردن
scoffing اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
travesties تقلید مسخره امیز کردن
kidded دست انداختن مسخره کردن
jape لطیفه زدن مسخره کردن
travesty تقلید مسخره امیز کردن
kid دست انداختن مسخره کردن
kidding دست انداختن مسخره کردن
befool مسخره کردن گول زدن
to look at somebody with contempt به کسی با اهانت [تحقیر آمیز] نگاه کردن
To tease someone. To pull someonelet. کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
disrespect بی احترامی
disparagement بی احترامی
dishoner بی احترامی
snash بی احترامی
reverential احترامی
sneer استهزاء
derision استهزاء
mockery استهزاء
sneers استهزاء
fleer استهزاء
sneering استهزاء
blear استهزاء
sneeringly با استهزاء
sneered استهزاء
jear استهزاء
to be incensed at the insuit از بی احترامی براشفتن
insolence بی احترامی جسارت
disrepute رسوایی بی احترامی
jeers ریشخند استهزاء
bemock استهزاء و ریشخندکردن
derisively استهزاء امیز
scornfully از روی استهزاء
scorner استهزاء امیز
jeering ریشخند استهزاء
derisive استهزاء امیز
derisory استهزاء امیز
jeered ریشخند استهزاء
scoff ریشخند استهزاء
quizzingly از روی استهزاء
scoffed ریشخند استهزاء
scoffing ریشخند استهزاء
catagelophobia استهزاء هراسی
gibingly به طعنه و استهزاء
floutingly ازروی استهزاء
jeer ریشخند استهزاء
scoffs ریشخند استهزاء
irony گوشه وکنایه و استهزاء
ironies گوشه وکنایه و استهزاء
fleeringly استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
scorns اهانت
scorning اهانت
scorned اهانت
insolence اهانت
contempt اهانت
impertinence اهانت
scorn اهانت
misprize اهانت
contumely اهانت
disdain اهانت
disdains اهانت
impertinency اهانت
despite اهانت
disdaining اهانت
disdained اهانت
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
asperse اهانت وارداوردن
contempt og court اهانت به دادگاه
contumelious اهانت کننده
disdianful اهانت امیز
baffled پریشانی اهانت
floutingly ازروی اهانت
disrespect بی حرمتی اهانت
offense اهانت توهین
hubristic اهانت امیز
sniffy اهانت امیز
humiliatory اهانت امیز
offenses اهانت توهین
offence اهانت توهین
baffling پریشانی اهانت
baffles پریشانی اهانت
baffle پریشانی اهانت
scornful اهانت امیز
contemptuous اهانت امیز
disdainful اهانت اور
to badmouth اهانت زدن
offensiveness اهانت امیزی بدی
offensives اهانت امیز تهاجمی
injuriously بطور اهانت امیز
offensively بطور اهانت امیز
No offence! قصد اهانت ندارم!
No harm meant! قصد اهانت ندارم!
hubristic مغرورانه اهانت کننده
offensive اهانت امیز تهاجمی
sniffish بطور اهانت امیز
hobbyhorse مسخره
dult مسخره
skits مسخره
jeers مسخره
mockery مسخره
snash مسخره
zany مسخره
rustic مسخره
witticisms مسخره
jack pudding مسخره
cockeyed مسخره
witticism مسخره
skit مسخره
sikt مسخره
clowned مسخره
loutish مسخره
jeer مسخره
clowning مسخره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com