Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 221 (10 milliseconds)
English
Persian
extra
اضافه
extra-
اضافه
extras
اضافه
addition
اضافه
additions
اضافه
excess
اضافه
excesses
اضافه
spare
اضافه
spared
اضافه
increase
اضافه
increased
اضافه
increases
اضافه
surplus
اضافه
surpluses
اضافه
augmentation
اضافه
increscent
اضافه
overplus
اضافه
plusage
اضافه
plussage
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
special
<adj.>
اضافه
Other Matches
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
in a. to
به اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
excesses
اضافه مازاد
add
اضافه کردن
imburse
اضافه کردن
surtax
اضافه مالیات
excess
اضافه مازاد
overloads
اضافه فرفیت
overcharge
اضافه هزینه
overcharged
اضافه هزینه
overcharges
اضافه هزینه
overcharging
اضافه هزینه
genitive
حالت اضافه
possessives
حالت اضافه
possessive
حالت اضافه
adding
اضافه کردن
overloaded
اضافه بار
overload
اضافه فرفیت
overload
اضافه بار
overloaded
اضافه فرفیت
affixing
اضافه نمودن
overloads
اضافه بار
affixes
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
affix
اضافه نمودن
adds
اضافه کردن
eke
اضافه کردن بر
added
اضافه شده
besides
<adv.>
اضافه بر این
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
additionally
<adv.>
اضافه بر این
forby
<adv.>
اضافه بر این
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
in addition
<adv.>
اضافه بر این
on to
<adv.>
اضافه بر این
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
what is more
<adv.>
اضافه بر این
over and above
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
moreover
<adv.>
اضافه بر این
subjoin
اضافه کردن
append
اضافه کردن
margin product
اضافه محصول
exeed
اضافه شدن از
excess price
اضافه قیمت
excess luggage
اضافه بار
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
budget surplus
اضافه بودجه
added to that
اضافه بران
service charge
اضافه کار
prepositions
حرف اضافه
over load
اضافه بار
overpotential
اضافه ولتاژ
overproduction
اضافه تولید
add
اضافه کردن
gen
حالت اضافه
superimposable
اضافه شدنی
superimposable
قابل اضافه
step up
اضافه کردن
salary increase
اضافه حقوق
overvoltage
اضافه ولتاژ
overtimer
اضافه کار کن
preposition
حرف اضافه
overshoot
اضافه جهش
accessed
الحاق اضافه
premiums
اضافه ارزش
access
الحاق اضافه
accesses
الحاق اضافه
accessing
الحاق اضافه
overshoots
اضافه جهش
overpopulation
اضافه جمعیت
overloading
بارگذاری اضافه
overloading
اضافه بارگذاری
overloading
اضافه بار
overloading
اضافه فرفیت
overtime
اضافه کار
overtime
اضافه کاری
premium
اضافه ارزش
per
حروف اضافه
overdraft
اضافه برداشت
overdrafts
اضافه برداشت
widening
اضافه پهنا
overshooting
اضافه جهش
surcharges
اضافه بار
surcharges
اضافه بها
surcharge
اضافه بار
surcharge
اضافه بها
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
play down
بازی در وقت اضافه
overload principle
اصل اضافه باری
over time pay
پول اضافه کار
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
gerund
اسمی که از اضافه کردن
effusions
اضافه جریان بزور
effusion
اضافه جریان بزور
add in memory
اضافه کردن به حافظه
overdraw
اضافه برداشت کردن
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
extra bed
تخت خواب اضافه
additional bed
[accommodation of persons]
تخت خواب اضافه
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
capital gains
اضافه ارزش سرمایه
repositional
مانند حرف اضافه
over time pay
مزد اضافه کاری
overload circuit switch
فیوز اضافه بار
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
prepositionally
بطور حرف اضافه
net worth tax
مالیات بر اضافه ارزش دارائی
put in
<idiom>
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
overshoot
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
subjoin
در پایان افزودن اضافه کردن
overhead personnel
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
repositional
با حروف اضافه اغاز شده
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
forfeiture of premiums
ضرر اضافه ارزش سهام
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
overtime pay
مزد یا حقوق اضافه کاری
leap day
روز اضافه در سال کبیسه
unjustified
که با کامپیوتر اضافه شده است
producer surplus
اضافه ارزش تولید کننده
pad the bill
<idiom>
اضافه شدن هزینههای کاذب
overshooting
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ad
حرف اضافه لاتینی بمعنی
spared
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spare
ذخیره اضافه براحتیاج انی
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
inseparable preposition
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
accession
شیی ء اضافه یا الحاق شده
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
latent
اضافه ازفرفیت بار موجود
surcharge
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
overdrafts
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overweight
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
overdraft
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
cost and frieght
قیمت کالا به اضافه کرایه حمل
surcharges
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از
entremets
غذای لذید اضافه بر برنامه معمولی
super numerary
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی
increment
مقدار عدد اضافه شده به ثبات
increments
مقدار عدد اضافه شده به ثبات
eager beaver
<idiom>
شخص همیشه داوطلب کار اضافه
shore up
<idiom>
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
We have two books extra.
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم
additional
آنچه جمع شده یا اضافه است
c i f
قیمت کالا به اضافه هزینه بیمه و
addend
عدد اضافه شده به حاصل در جمع
Do I have to pay a supplement?
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
surcharged wall
دیوار محافظ که بار اضافه راحمل میکند
odd man out
<idiom>
آدم
[چیز]
اضافه یا زاید
[در گروهی از آدمها]
gaps
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
dopant
مادهای که در فرایند تغلیظ اضافه میشود doping
gap
عدد اضافی که به یک گروه داده اضافه میشود.
makeweight
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
complements
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
loading for contingencies
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
complemented
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
doped
قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
complementing
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
Could you put an extra bed in the room?
آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
adapts
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
premium
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
multiplication
عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
premiums
مبلغی که اضافه برقیمت اسمی سهام پرداخت میشود
zero stage
طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
grace note
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
adapt
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com